وقتی می ری برای دو هفته، اول هیچی نمی شه
بعد از چند روز، می رم مسافرت و هنوز هم چیزی نمی شه
و من بر می گردم و تو هنوز بر نگشتی و یواش یواش یک چیز هایی می شه
و تو نیستی
و تو نیستی
و تو نیستی و همه ی چیزها می شه
و تو نیستی و هنوز هم نیومدی
و حالا می فهمم دو هفته مکه رفتم چه چیزهایی شده بوده
و حالا بهتر می فهمم یک هفته کربلا چه گذشته بوده
ولی هنوز نمی دونم وقتی بیای چی می شه ! این تجربه ای بی نهایت تازه است !
. . .
اگه بدونی تو سفر چیا گذشته بهتر میفهمی که تنها دلیل تاب آوردنم این بود که میدونستم وقتی برگردم و برات تعریف کنم، تو "میفهمی"...
کافی ست تنها یک هفته بیدار بمانید..
-
کجایی تو ؟ معلومه؟!
تصدقت