از عروسی برمی گردم
نه صمیمی ترین دوست عروس بودم، و نه عروس صمیمی ترین دوستم بود
اما دوست عزیز و صمیمی ای بود
دوستی که می شد باهاش هر کاری کرد
از هرچی گفت
دوستش داشتم - به خاطر دوست داشتن
به خاطر لحظه هایی که باهاش بودم
به خاطر همه چی - به خاطر اشک هایی که باهاش ریختم
به خاطر این وبلاگ - وبلاگ قبلیم - به خاطر همه چی
دوسش دارم
و حرفم رو پس نمی گیرم