EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

زیارت به نیابت



دیشب که پست فاطمه رو دیدم فهمیدم وقتی شکوفه ببرتم اونجا با چیزی مربوط به نجف روبرو خواهم بود.

منتظر نجف بودم.

وقتی دست به پرچم می مالیدم، بغض داشتم ولی چون تقریبا منتظر همچین چیزی بودم، اشکی جاری نشد.

ولی وقتی روم رو برگردوندم و پارچه های سامرا رو دیدم، یهو دلم، دستم، تنم لرزید. مو به تنم سیخ شد. وقتی آقاهه صندلی رو کنار برد و جلو رفتم، پاهام می لرزیدن. وقتی پارچه ها رو به صورتم می مالیدم، چشمام خیس خیس بودن. بدون اینکه فهمیده باشم حتی.



من هنوز سامرا نرفته ام.

هنوز.

شاید هرگز نرم حتی.

حتی.

شاید.



همه ی این ها رو بذارین یه طرف، شب که اومدم و دیدم ایمیل شده که امروز زیارت به نیابت از من انجام شده توی نجف ... احساس اون لحظم رو بذارین یه طرف دیگه.


السلام علیک یا ولی الله السلام علیک یا امیرالمومنین، یا علی ابن ابی طالب و رحمه الله و برکاته




توبه


یا ایها الذین آمنوا توبوا الی الله توبه نصوحا عسی ربکم ان یکفر عنکم سیئاتکم و یدخلکم جنات تجری من تحتها الانهار


اگر ایمان دارید به سوی خدا بازگردید. بازگشتی خالصانه ... چه بسا پروردگارتان گناهانتان را بریزاند و شما را وارد بهشت هایی کند که از زیر آنها نهرهایی روان است.



چه بسا بخشیده شوید. اگر خالصانه بازگردید. اگر بازگردید. اگر ایمان دارید. بازگردید. خالصانه بازگردید. چه بسا بخشیده شوید.



کوچک

خراب ام جناب .. خرااااب


این منم زدن ها یک روز آتش به زندگیم خواهد زد...

این منم زدن ها یک روز زندگی برایم نخواهد گذاشت...

این منم زدن ها...


خدای من اما گواه است

به جز او نه کسی دارم و نه امیدی

خدای من شاهد است بر هر آنچه در این قلب بی ظرفیتم می گذرد...

هر انسانی اندازه ای دارد...


من ثابت کردم بی اندازه حقیرم

دخیل

میگن یه بزرگی ( الان بیشتر آقای بهجت توی خاطرم هستن ولی نمی تونم بگم ایشون چون مطمئن نیستم ) یه دستمال خاص برای گریه هاشون داشتن، هروقت می خواستن برای امام حسین گریه کنن، اشک هاشون رو با اون دستمال پاک می کردن و بعدهم خواستن اون رو باهاشون دفن کنن.


مقنعه ی نماز ما هم تقریبا همچین چیزیه.. مقنعه و چادر نمازم. یادتون باشه.

پاییز 91

عمر چه سریع می گذرد ...

انگار همین دیروز بود که خسته از هیاهوی تابستانی که به زور گذرانده بودمش... به مهر پناه بردم و درس و سیگنال ها و سیستم ها.

دوباره سلام می کنیم مهر. امسال اما به گمانم... با هرسال فرق می کند همه چیز.