EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

امام خودم چهاردهم

سلام

خیلی وقته ننوشتم براتون.

از بچگی مامان می گفتن وقتی می خواین گریه کنین، برا امام حسین گریه کنین...

دیشب از فکر اینکه یه روز پسرم رو توی بغل بگیرم و بهش یاد بدم که پسر ِ من و همه ی پسرهای عالم باید فدای پسرهای امام حسینشون بشن، انقدر چشمم سوخت و خیس شد که نفهمیدم چجوری و کی خوابیدم...

امشبم نشستم واسه خودم روضه ی امام ِ زمانم رو می خونم...

هه

خنده دار نیس؟ خب دلت از جای دیگه پره... چشمت از جای دیگه کاسه اشک شده... چرا مارو بهونه می کنی وقت ریختنشون؟

می دونم از جای دیگه پر شده... دوس دارم برای شما خالیش کنم ولی.

می دونم ارزش نداره... ولی ما که جز همین بی ارزش ها چیزی نداریم که آقا...

نمی گم قبول کنین.... نمی گم رد نکنین ... میگم...  اگه می شه .... لطفا... منت بذارین، موقع رد کردنش، یه لحظه فقط نگام کنین...



امام خودم یازدهم


سلام.


ممنون، بابت همه چیز. همه چیز. همه چیز.


شبتون ... خوش

امام خودم دهم

سلام.


فردا تولد پدرتونه. تولد پدر هممون حتی. تولد کسی که تنها به امید رحمه للعالمین بودنشه که هنوز امیدی به روز قیامت ما هست.

عیدی می خوام آقا.

ازون نگاه خوبا که چشمای آدمو خیس می کنه... ازون دست گیری ها که یه عمر حال آدمو عوض می کنه ... از همون نگاها که دیگه بقیه ی نگاه ها رو کمرنگ می کنه.

زیاد نیست بخدا... تولد کم کسی نیست که ... تولد اشرف اولاد آدمه... عیدی می خوام.

ممنونم آقا.


عیدتون مبارک، شبتون خوش


امام خودم نهم

سلام.

شهادت پدرتونه... صدقه می ذارم دلتون آروم شه...


امام خودم هشتم

سلام.


ببخشید.

شب بخیر.

امام خودم هفتم

سلام.


دیروز صبح بارون خیلی خوبی میومد، امروزم که هوا آفتابی و خیلی هم خوبه ... گفتم بیام سلامی کنم بهتون و اینا :)

البته این رو هم در نظر داشته باشید که می خوام از امروز یه کار مهمی رو شروع کنم و اومدم که ازتون بخوام برام دعا بکنید.

وقتی دعای شما پشت آدم باشه... اون وقت هرچیزی که بشه، آدم می تونه آخرش بگه که: الخیر فی ما وقع


روز خوبی در پیش داشته باشید.

امام خودم ششم

سلام. صبح پنج شنبتون بخیر


دلم براتون تنگ شده بود. از همون شب اول توی کلاردشت بگیرین، تا همین دیشب بعد چیزایی که اتفاق افتاد...

دلم براتون تنگ شده.


روز خوش ...



امام خودم پنجم

سلام.

حشر هم تمام شد.

حدید را شروع کردم.

شب خوش.


پی نوشت: نقاشی رو دوست دارم.



امام خودم چهارم ( تعلل )

سلام.


از همون سوم دبیرستان فهمیدم که هروقت با کسی یودم و توفیق چیزایی رو از دست دادم، باید در تصمیمم برای با اون بودن تجدید نظر کنم.

از همون سوم دبیرستان هم توی تجدید نظر تعلل می کردم.


امیدوارم این تجربه ( که همچین هم ارزون نبود به دست آوردنش ) بهم یاد داده باشه که از تجربه های قبلی استفاده کنم!! و وقتی دیدم کسی داره باعث می شه رابطم با شما کمرنگ تر بشه... زود اون رو از زندگیم بیرون کنم.


عصر خوش.


امام خودم سوم

سلام.


از خود صبح که پاشدم منتظر بودم که بیام و بگم بهتون که از دیشب تاحالا ذهنم بدجور درگیر این آیه از سوره ی نساء شدم که : "ایها الذین آمنوا آمنوا باللّه و رسوله و الکتاب الذى نزل على رسوله و الکتاب الذى انزل من قبل و من یکفر باللّه و ملائکته و کتبه و رسله و الیوم الاخر فقد ضل ضلالا بعیدا" به این فکر می کنم که اگه توی ایمان دوم مونده باشم چی؟ کی کِی می تونه بگه که ایمانش ایمان واقعیه ؟ و همچون منی که بیشتر داره روی احساس و ایمان و این ها تکیه می کنه تا دلیل و برهان و استدلال و منطق و .... همین ایمان رو هم اگه ازش بگیرین، دیگه چی ازش می مونه؟


و راستی یه سوال دیگه هم از دیشب تاحالا توی ذهنم پررنگ شده و اونم اینه که چرا کوفه؟ چرا باید کوفه بشه مقر حکومت شما؟ مگه کوفه چی داره که مدینه نداره؟ مکه نداره یا حتی مشهد یا نجف!! چرا کوفه؟


شبتون بخیر ... به خیری شبهای کوفه ای ( البته از نوع شب های بعد از ظهور )

پی نوشت: گرفتن ایمان از ثمین، مثل حذف کردن مشهد میمونه از نقشه ی ایران مثلا...

پی نوشت دوم: نمی دونم چرا بین این همه پست، آپ کردن این پست برام سخته



امام خودم دوم

پیش نوشت: اون قبلا تر ها که یکم کمتر از الان سیاه بود قلبم، یه مدتی هرروز صبح چشمام رو که باز می کردم، قبل از هرکار دیگه ای به شما سلام می کردم. شب ها هم بعد از همه ی کارها، قبل از بستن چشم هام، زیر لب شب بخیر میگفتم بهتون. اون مدت مدت خیلی خوبی از زندگیم بود. زمانی بود که صبحش رو با سلام دادن به شما شروع می کردم و تا خود شب حواسم بود جوری زندگی کنم که شب روی شب بخیر گویی رو بهتون داشته باشم.


پیش نوشت دوم: یه بار اون زمان های قدیم به دوستی گفتم همه ی کاری که من در رابطه با امامم می کنم همین سلام و شب بخیر گفتنمه... دوستمون گفت: من که همینشم نمی کنم و دقیقا از همون روز توفیق این سلام و شب بخیرها ازم گرفته شد. به همین سادگی!


سلام.


وقتی صبح از خواب بیدار شدم و دیدم در جواب یه شب بخیر ساده... اینجوری جواب سلامم رو دادین و صبحم رو با سلام شما شروع کردم ( و نه حتی سلام خودم ... که سلام شما... ) .....

تمام مدتی رو که توی ماشین بودیم و مریم می خوند، به این فکر می کردم که چقــــــــــدر راه نزدیک شدن به شما بازه و چقـــــــــدر زحمت می کشم برای بد بودنم! چقدر دارم برای شنا کردن در خلاف جریان آبی به این روونی تلاش می کنم!


صدای مریم هنوز توی گوشمه...


هَلْ قَذِیَتْ عَیْنٌ فَساعَدَتْها عَیْنى عَلَى الْقَذى؟

هَلْ إِلَیْکَ یَابْنَ أَحْمَدَ سَبیلٌ فَتُلْقى؟

مَتى تَرانا وَ نَراکَ وَ قَدْ نَشَرْتَ لِواءَ النَّصْرِ تُرى؟

أَتَرانا نَحُفُّ بِکَ وَ أَنْتَ تَأُمُّ الْمَلَأَ، وَ قَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ عَدْلاً؟


چقدر خوبه این دختر ... چقدر معصومه...


امروز بی شک روز خیلی خوبی بود. با وجود اینکه با خراب کاری ای که کردم توفیق چندتا کار ازم گرفته شد.. باوجود اینکه چندتا خراب کاری کردم که .... شرمنده. قول می دم تکرار نشه. یعنی همه ی سعیم رو می کنم... (قول دادن به شما سخته)


شب خوبی در پیش داشته باشین...  و اینکه ... التماس دعا

من الغریب الی الحبیب

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

امام خودم اول

سلام می کنم به شما و همه ی پدرهای بزرگتون و عمه ی بزرگوارتون. و تسلیت می گم بهتون بابت این ایام.. این تسلیت گویی کمترین کاریه که از دست ما برمیاد. شرمنده که به همین بسنده می کنیم. ( قول هم میدم کم کم به شرمنده بودن بسنده نکنیم )


کلی نوشتم، ولی شاید بهتر باشه بیشتر فکر کنم، بعد براتون آپ کنم کاملش رو.


شبتون بخیر.