همه ی تفسیرهای سیاسی تون رو بذارید کنار، هیچ چیز مثل این سکوتی که همه رو فرا گرفته این روزها من رو نمی ترسونه.
پی نوشت: از سیاست چیزی نمی فهمم جز اینکه آقا حتی نباید لحظه ای توی دلشون حس کنن که تنهان.
پی نوشت دوم: این روزها حتی من هم حس تنهایی می کنم.
یه وقت به خودت می آی و می بینی که بعد چندماه برنامه ریزی و آرزو پاشدی اومدی کلاردشت با یه عـــالمه از کسایی که دوستشون داری، ولی شبونه دل درد رو بهانه می کنی و به هرقیمتی که شده با هر بدبختی و زحمتی برمی گردی تهران که جمعه ظهر با یکی بری سینما!
اون موقعه که می فهمی کار از کار گذشته...
اون موقعه که می فهمی دلت جایی گیره
پی نوشت اصلی: و قند توی دلت آب می کنن وقتی پای تلفن بهش می گی که الان تهرانم و از تعجب شاخ درمیاره و یهو بهت می گه: خیلی خوشحالم کردی که اومدیــــــا... اصلا فکرشم نمی کردم بیاین.
پی نوشت دوم: گاها دل تنگ می شم برای اون روزهای بلاتکلیفی...
اول بگم که عید همگی مبارک باشه.
دوم هم اینکه چرا اصلا حال و هوای دلم عیدی نیست؟ شاید آخرین لحظاتی که خوب بودم وقتی بود که توی یه آشپزخونه ی روستایی باصفا داشتم پوست هندونه می تراشیدم. از دیروز بعدازظهر تاحالا حالم خوب نشد که نشد... شاید برا خاطر حال بد زهرا بود... شاید برای یس ی بود که می خواستم برای بابا سید جوادم بخونم و نشد... شاید برای دگایی بود که نرفتم... شاید برای پیاده شدن آقام بود کنار اتوبان... شاید برای آلودگی هوا بودش اصلا... شاید اصلا هیچ ربطی به هیچ کدوم ازینا نداشت...
دیشب تا ساعت 2 و خورده ای نشسته بودم و به این فکر می کردم که چیکار کنم که خوب شم... دیشب برای اولین بار قرآن هم درستم نکرد...
چرا خوب نمی شم؟ امروز که دیگه عیده..
پی نوشت: دیشب که سید گفت میخواد چرت بزنه... بغضم داشت می ترکید که جلوش رو گرفتم.. شاید باید می ذاشتم خالی بشه دلم اصلا... شاید باید زنگ می زدم صداش رو می شنیدم...
Turning Page
Written by: Ryan O’Neal
I've waited a hundred years.
but I’d wait a million more for you.
nothing prepared me for
what the privilege of being yours would do.
if I had only felt the warmth within your touch,
if I had only seen how you smile when you blush,
or how you curl your lip when you concentrate enough,
I would have known what i was living for all along.
what I’ve been living for.
your love is my turning page,
where only the sweetest words remain.
every kiss is a cursive line,
every touch is a redefining phrase.
I surrender who I’ve been for who you are,
for nothing makes me stronger than your fragile heart.
if I had only felt how it feels to be yours,
well, I would have known what I’ve been living for all along.
what I've been living for.
امشب یهو نشستم پای هارد و فیلم های دیده شده... یک هو چشمم افتاد به بریکینگ دان 1 ...
یاد حرفای دیروزم با یکی از دوستان افتادم. یاد نصیحتایی که داشتم می کردمش...
فیلمو که دیدم فهمیدم که اصل حرفم این بود: وقتی ازدواج کن که کسی رو پیدا کنی که باهاش همه ی کارهایی که روزی به نظرت سخت می رسیدن به آسونی انجام بشن.. کسی که ارزش تغییراتی که براش می کنی رو داشته باشه... کسی که مطمئن باشی هر اتفاقی هر زمانی بخواد بیفته، مثل کوه پشتت وایساده...
و من تمام این حرف ها رو همیشه توی نگاه بلا می دیدم وقتی باباش دستش رو گرفته به سمت جمعیت می بره و داره از استرس میمیره و تا نگاهش به ادوارد میفته ی همه ی غم های عالم از یادش می ره... و همیشه به این فکر می کردم که مگه ممکنه؟ و امشب موقع دیدن فیلم می دیدم که شاید یک ماه بیشتر باشه هربار می بینمش همین حال رو دارم... امشب می دونستم که: بعله، ممکنه.