EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

توی من

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

من توی دنیا کسی رو پیدا کردم که صدای مریض و بی حالش هم حال داغونم رو بهتر می کنه.

این بار تنها برای تو می نویسم.

انگار دلم هم مثل پسورد لپ تاپم روی "رجب" گیر کرده باشد. دلم مانده جایی بین تپه های توچال و خیابان نامجو، جایی بین حرم امام رضا و آرامستان راهجرد، یا گوشه ی کوپه های قطار ... انگار دلم را توی واگن رستوران قطار جا گذاشته باشم... انگار بعد از تصویر خوابیده ی تو توی قطار، با دست های دور خود حلقه کرده از سرما، دیگر تصویری در خاطرم نمانده باشد... می دانی؟ دیگر آوایی جز صدای ریتمیک چرخ های قطار روی ریل در گوشم تکرار نمی شود... شب اول رجب... روز اول رجب ... انگار زمان هم میان همان قطار رفت و برگشت گیر کرده باشد...

بی بهانه


دوست داشتنت بی نهایت ساده و بی بهانه است...



پی نوشت: هربار می خوام بگم که "بی بهانه دوستت دارم" یاد کارتی میفتم که مامان شکوفه بهم داد.



بی دلیل

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دلدادگی

یه وقت به خودت می آی و می بینی که بعد چندماه برنامه ریزی و آرزو پاشدی اومدی کلاردشت با یه عـــالمه از کسایی که دوستشون داری، ولی شبونه دل درد رو بهانه می کنی و به هرقیمتی که شده با هر بدبختی و زحمتی برمی گردی تهران که جمعه ظهر با یکی بری سینما!

اون موقعه که می فهمی کار از کار گذشته...


اون موقعه که می فهمی دلت جایی گیره


پی نوشت اصلی: و قند توی دلت آب می کنن وقتی پای تلفن بهش می گی که الان تهرانم و از تعجب شاخ درمیاره و یهو بهت می گه: خیلی خوشحالم کردی که اومدیــــــا... اصلا فکرشم نمی کردم بیاین.


پی نوشت دوم: گاها دل تنگ می شم برای اون روزهای بلاتکلیفی...

your love is my turning page


Turning Page

Written by: Ryan O’Neal



I've waited a hundred years.
but I’d wait a million more for you.
nothing prepared me for
what the privilege of being yours would do.

if I had only felt the warmth within your touch,
if I had only seen how you smile when you blush,
or how you curl your lip when you concentrate enough,
  I would have known what i was living for all along.
what I’ve been living for.

your love is my turning page,
where only the sweetest words remain.
every kiss is a cursive line,
every touch is a redefining phrase.

I surrender who I’ve been for who you are,
for nothing makes me stronger than your fragile heart.
if I had only felt how it feels to be yours,
well, I would have known what I’ve been living for all along.
what I've been living for.


though we’re tethered to the story we must tell,
when I saw you, well, I knew we’d tell it well.
with a whisper, we will tame the vicious seas.
like a feather bringing kingdoms to their knees

از دیشب تاحالا خط به خط این آهنگ توی ذهنم دوره می شه و نمی تونم نگم که عاشقش شدم... دوباره حتی ...
if I had only felt how it feels to be yours,
well, I would have known what I’ve been living for all along.
what I’ve been living for ...

پ ن: آهنگشم اینه
"Turning Page" by Sleeping at Last

پ ن:

what the privilege of being yours would do ...

زینبم


زینب خانومم...


پی نوشت: امروز باهم عیدی گرفتیم...

روز من

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

پیشخوان

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

گلادیاتور

اون قسمتی از فیلم گلادیاتور که خواهر شاه میره به دیدن گلادیاتور تا بهش کمک کنه.



رمز دار

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دل گرفته ی تنها

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

2013 شد و همچنان نیستی

کریسمس سال 2005 بودش که یه شب بین اسمس های من و نرگسس به دنیا اومدی. اولین بار هم که جدی بهت فکر کردم، کنار شوفاژهای پیلوتی که به تازگی نمازخونه شده بود دراز کشیده بودم و همه ی فکرم مشغول این بود که چجوری می شه پیدات کرد. اون روز مطمئن شدم که تنها راهش اینه که یه شرکت تولید قطعات کامپیوتری بزنم و اسم تورو روش بذارم و اونقدر شرکتم بزرگ باشه که همه ی دنیا بشناسنش و تو وقتی اسمت رو ببینی بفهمی که من موسس اون شرکت بودم و بیای و پیدام کنی ... نخند ! من اون موقع یه دختر دوم دبیرستانی بودم که یه عالمه رمان خونده بودش یکی از یکی رمانتیک تر ! خلاصه ی کلامم این که کریسمس ها یاد تو میفتم. .

حتی قبل تر ازین که کریسمس 2005 بدنیا بیای... کریسمس 2002 بود فکر کنم که به یاد تو این رو گوش می کردم...

 7 سال از تولدت می گذره ... 6 سال از روزی که نرگسس برات نامه نوشت می گذره ...  5 سال از روزی که شروع کردم برات بنویسم می گذره ... 3 سال از زمانی که سعی کردم به خودم بقبولونم که نیستی ... و یک سال از زمانی که سعی کردم باور کنم که هستی ولی مال من نیستی ...

و همچنان منتظر روزی هستم که بیای و بگی نامه ی نرگسس کوش و من حتی حس نکنم که باید ازت بپرسم که از کجا می دونستی نرگسس نامه ای نوشته برات و نامه ی نرگسس رو بدم بخونی ولی ازت بپرسم چرا نامه های خودم رو نمیگی بدم، و تو بهم چپ چپ نگاه کنی و بگی چون اونا رو از ته دل می دونم... نیازی به خوندن نیست و منم بگم که سوال کردم چون می خواستم بشنوم این رو فقط ...

خیلی وقته نخوندمش ... هرچند حفظمش ... می دونی؟ شاید منم یه روز مثل نرگسس یه بلدوزر اجاره کردم و قصرم رو خراب کردم... کی می دونه؟ شاید منم رفتم و توی قصر یکی دیگه کلفتی کردم... ولی هنوز نمی خوام این کار رو بکنم. هنوز قصرم/مون رو سالم نگه داشتم. و هنوز امید دارم که هستی


هنوز هم فانتزی خواب یلدای 85 و فانتزی لحظه ای که با نرگسس توی پارک نشستین و نرگسس بهت میگه که من دقیقا چه جور آدمیم دوتا از بهترین فانتزی هام هستن ... دوتا از شفاف ترین ها




پی نوشت اول: تفاوت اولی که کردم اینه که راه رفتنم رو درست کردم :))

پی نوشت دوم: نکته ی قابل ذکر بعدی هم اینه که دیگه مشکلم با بچه و این ها حل شده حتی :))

پی نوشت سوم: می ترسم انقدر دیر بیای که کلا تمامی توصیفات نرگسس خراب شده باشه :)))


Effortless

It should be easy ... Just like falling ... It shall need no force, no effort ... As easy as falling off a cliff  ...

PS: You know what I mean !
PS 2: Honestly speaking ... It really was not mine... it was Edward Cullen's opinion about fAlling in lOve...