EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

فرشته ی من


بار قبلی سامرا بودیم.. با فاطمه . دست نوزادی در دستم بود که چهره اش پوشیده بود ولی می دانستیم که باید مراقبش باشیم .. به ما سپرده شده بود که مراقبش باشیم و دست های کوچکش را در دستمان گرفته بودیم و به معصومیتش قسمشان می دادیم که سلاممان را جواب دهند...


این، بار دوم است ...

این بار، چهره ی شیرینش را می دیدم ... زیبایی خاصی داشت . از نوع زیبایی های معمولی نبود. به دل می نشست. صورت معصومی داشت. هربار که نگاهش می کردم، با چشم های عمیقش تا ته دلم را می خواند ... نوزادی بیش نبود.. ولی گویا حرف می زد .. نه حرف های بچه گانه .. نه حرف های بزرگانه .. از طریق دل حرف می زد .. می گفت که چه می خواهد ... می گفت مرا می خواهد .. می خواست که از بغلم جدایش نکنم .. می خواست که من برگردم .. می خواست که مادرش باشم . .

می خواست که فقط! منـــــــ مادرش باشم.


این بار با تک تک سلول های وجودم عاشقش شدم. این بار باز کردن چشم هایم سخت بود. می ترسیدم از خواب بیدار شوم و فرشته ام نباشد ...

دلم برایش تنگ شده. برای نگاه نافذش...

باران های دیشب

این رجب هم تمام شد و من هنوز ...


خدایا این رجبی که گذشت را آخرین رجب عمر ما قرار مده و رجب های دیگر ما را ازین رجبمان مبارکتر کن که تو بخشندهـ(کریمـــ)ترین آفرینندگانی

حذف شد

پست قبلی حذف ( ذخیره در چرک نویس ) شد ازین جهت که ترسیدم شبیه به کسایی باشم که نیمه ی خالی لیوان رو می بینن و می بینن که به هیچ جا نرسیدن و می گن که من هیچ نیستم و هیچ نخواهم شد و زندگی همین است و تمام.


نه خیر ! 


من هیچی نیستم ولی قطعا به لطف او چیزی خواهم شد





أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى 3




وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى






أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى 2




مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى




أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى




وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى










گاهی

گاهی اوقات همین هیچ نکردن بهترین گزینه است

استَجیبوُا





استَجیبوُا لِرَبِکُم مِن قَبلِ أن یَأتِیَ یَومٌ لا مَـرَدَّلَهُ مِنَ اللهِ - مَا لَکُم مِن مَلجإ یَومَئِذ وَ مَا لَکُم مِن نـَکیر..








تمرین

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif توصیه‌ی آیت‌الله خامنه‌ای به معتکفین


توصیه‌ى من این است که در این سه روزى که شما در مسجد هستید، تمرین مراقبت از خود بکنید. حرف که مى‌زنید، غذا که مى‌خورید، معاشرت که مى‌کنید، کتاب که مى‌خوانید، فکر که مى‌کنید، نقشه که براى آینده مى‌کشید، در همه‌ى این چیزها مراقب باشید رضاى الهى و خواست الهى را بر هواى نفستان مقدم بدارید؛ تسلیم هواى نفس نشوید. تمرین این چیزها در این سه روز مى‌تواند درسى باشد براى خود آن عزیزان و براى ماها که این‌جا نشسته‌ایم و با غبطه نگاه مى‌کنیم به حال جوانان عزیزمان که در حال اعتکاف هستند. با عملِ خودتان به ما هم یاد بدهید.


خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران 28/5/1384

شب قدر من 1

دیشب شب قدری بود برای خودش

مست خواب بودم ولی از حجم زیاد فکرها خوابم نمی برد. یا گاها خوابم می برد -و از فرط تشابه رویا با واقعیتی که آرزویش را دارم، شوکه می شدم، می ترسیدم-  از خواب می پریدم و دوباره مشغول فکر کردن می شدم.

دیشب دو نامه نوشتم و برای صاحبانشان فرستادم، صبح که بیدار شدم دیدم هنوز توی درفت ها هستند.

دیشب حتی توی خواب عکس العملشان را هم دیدم. دیشب چند آینده ی متفاوت را زندگی کردم.

دیشب ذهنم اصلا استراحت نکرد. دو شیفته مشغول بود. و انصافا به نتایج جالبی هم رسید. هنوز یک سری از تصمیم ها را نمی دانم در بیداری گرفتم یا در خواب.


دوست داشتم دیشب تمام نمی شد. هرچند مطمئنم مغزم بیشتر از آن توان تحمل نداشت.

دره

کنار خانه ی ما یک دره است. یک دره ای که زمان شاه قرار بوده دریاچه ای شود و بشود مکان تفریحی. تا همین چند سال پیش هم همین طوری افتاده بود که آخر سر شد یک پارک تفریحی.

قدیم تر ها، وقتی هنوز اسمش از "دره" به "پارک" تغییر نکرده بود، صبح ها اگر مدرسه نمی رفتم، حوالی ساعت 8، صدای "بع بع" از خواب بیدارم می کرد. گوسفند می آوردند آنجا چرا کند! خلاصه ما معمولا صبح ها در منزل نبودیم و بیشترین خاطره ای که من با این دره دارم برمی گردد به دقایقی قبل از غروب آفتاب ...

همیشه یک ربع یا بیست دقیقه مانده به غروب آفتاب، از دره صدایی می آمد. نمی دانم اسمش را ناله بگذارم یا آواز ... سوز غریبی داشت. صدایش را آن قدر می کشید که چرخشش را در باد می شنیدی... بی واژه بود. شعر نمی خواند. تنها ناله می کرد...  عادتم بود که قبل اذان کنار پنجره بنشینم و منتظر این آوا باشم. بعدتر که شروع کردند به پارک کردن دره، نگران بودم بعد از این هم صدایش می رسد یا نه...

این روزها هم قبل اذان پنجره را باز می کنم.شنیدنِ صدایِ اذانِ مسجدِ پارک، همانی است که از بچگی آرزویش را داشتم.

سر من رای

نقیـــــ یعنی بیـــــ عیبـــــ








ادامه مطلب ...

عید

عید شما مبارکــــــ پر از برکتــــــ

اسمع و افهم یا ثمین بنت مجید

هل انت علی العهد الذی فارقتنا علیه من شهاده ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمد صل الله علیه و آله عبده و رسوله و سید النبیین و خاتم المرسلین و ان علیا امیرالمومنین و سید الوصیین و امام افترض الله طاعته علی العالمین و ان الحسن و الحسین و علی بن الحسین و محمدبن علی و جعفربن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمدبن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی و القائم الحجه المهدی صلوات الله علیهم ائمه المومنین و حجج الله علی الخلق اجمعین و ائمتک هدی ابرار ...

یا ثمین بنت مجید اذا اتاک المکان المقربان رسولین من عند الله تبارک و تعالی و سئلاک عن ربک و عن نبیک و عن دینک و عن کتابک و عن قبلتک و عن ائمتک فلاتخف و قل فی جوابهما، الله جل جلاله ربی و محمد صلی الله علیه و آله نبیی و الاسلام دینی و القرآن کتابی و الکعبه قبلتی و امیرالمونین علی بن ابی طالب امامی و الحسن بن علی المجتبی امامی و الحسین بن علی الشهید بکربلا امامی و علی زین العابدین امامی و محمد باقر علم النبیین امامی و جعفر الصادق امامی و موسی الکاظم امامی و علی الرضا امامی و محمد الجواد امامی و علی الهادی امامی و الحسن العسکری امامی و الحجه المنتظر امامی هؤلاء صلوات الله علیهم اجمعین ائمتی و سادتی و قادتی و شفعائی بهم اتولی و من اعداهم اتبرء و فی الدنیا و الاخره ثم اعلم یا ثمین بنت مجید ان الله تبارک و تعالی نعم الرب و ان محمدا صل الله علیه و اله نعم الرسول و ان امیرالمونین علی بن ابیطالب و اولاده الائمه الاحدعشر نعم الائمه و ان ما جاء به محمد صل الله علیه و آله حق و ان الموت حق و ان سوال منکر و نکیر فی القبر حق و البعث حق و النشور حق و الصراط حق و المیزان حق و تطائر الکتب حق و الجنه حق و النار حق و ان الساعه اتیه لا ریب فیها و ان الله یبعث من فی القبور.

افهمت یا ثمین بنت مجید ؟

ثبتک الله بالقول الثابت هداک الله الی صراط مستقیم عرف الله بینک و بین اولیائک فی مستقر من رحمته

اللهم جاف الارض عن جنبیه و اصعد بروحه الیک و لقه منک برهانا

اللهم عفوک عفوک

رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق وجعلنی من لدنک سلطانا نصیرا

رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و جعلنی من لدنک سلطانا نصیرا

رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و جعلنی من لدنک سلطانا نصیرا

رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و جعلنی من لدنک سلطانا نصیرا

رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و جعلنی من لدنک سلطانا نصیرا

رب ادخلنی مدخل صدق

و اخرجنی مخرج صدق

و جعلنی من لدنک سلطانا نصیرا


که اگه تو به درستی واردم نکنی، خودم نمی تونم به نیکی وارد بشم ... به نیکی خارج بشم ...

که بدون تسلطی که تو بر من داشته باشی من کاری از دستم برنمیاد که...

خدایا من از نکوهیده ترین بندگانی نیستم که اون هارو بخشیدی و در رحمتت رو به روشون باز کردی

پس منو از درگاهت نرون... می دونی که جز تو ندارم