EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

یک صبح بارانی

فاصله ی بین اتاق من و کاشی های دور باغچه ی وسط حیاط، فقط چند قدم باید باشه.

درست مثل فاصله ی پنجره ی اتاقم تا ماه


و من مطمئنم دست های تو با خورشید فقط چند بند انگشت فاصله دارن،

درست مثل فاصله ی آغوشت تا خیال من

رحمت

این یادآوری رحمت پروردگار تو به زکریا است

وقتی خداش رو یواشکی صدا زد

وقتی که می گفت خدایا پیر شدم، پیر، دیگه امکانش نیس که به خواستم برسم، ولی هرگز نسبت به دعای تو ناامید نبودم

من می دونم که شرایط طوری هست که نمیشه، ولی تو از پیش خودت به من یه جانشین بده ...

که مثل خودم و خانوادم باشه 

زکریا ! یک پسر برات کنار گذاشتیم، اسمش هم یحی است و تا به حال نظیری نداشته

گفتش خدایا نمیشه، امکان نداره

خدا گفتش این که آسونه عجیب تر از این هم قبلا انجام دادم، از چی تعجب می کنی ؟

گفت خدایا برام یه نشونه بذار

گفتش سه روز با کسی صحبت نکن