EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

reyees.persianblog.ir

دوستی داشتیم نامش صفی ا بود


گاها سمیره صدایش می کردیم، صدوقی هم

این دوستمان "دوست" زیاد داشت

این دوستمان به ما نشان داد امام رضا با ادم حرف می زند

این دوست به ما نشان داد گاها دوست ها دست رد به سینه ی هم می زنند و گاها دوستشان را مایوس می کنند و گاها دلشان می گیرد ازینی که هستند و بغض می کنند و دوست دارند به دوستاشان التماس کنند که فراموش کند آن دست رد را


این دوستمان به ما نشان داد می توان دوست داشت و دور بود .. دور ِ دور

 این دوستمان نشانمان داد می توان تشنه ی زیارت امام حسین بود و از تشنگی درآمد

این رفیق شبی را با ما در مهران سر کرد و ما چه خواب ها تا سحر ازین مهران دیدیم

این دوستمان گاها میامد و گاهاتر کامنتی برایمان میذاشت که مو به تنمان سیخ می شد از این همه فهمیدنش

این دوست ما گاها اس ام اسی میزد که ما بارها و بارها از رویش می خواندیم و هنوز هم یکی شان را حتی از توی این باکسمان پاک نکرده ایم

این دوستمان یک شب را با ما با آقا فاطمی نیا توی جاده چالوس سپری کرده بود

این دوستمان با ما در شهربازی مشهد سوار سورتمه شده بود

این دوستمان را بسیار دوستش داریم

این دوستمان 2 سال است دارد برای ما نمایش نامه ای می نویسد که 4 شنبه تمام می شود

 

این دوستمان امروز برایم اس ام اس زد که مرا نمی شناسد

پرسیدم مطمئنی ؟

گفت بلی

گفتم ناراحتم

پرسید از چی

گفتم از فاصله ای که افتاده

گفت دنیا همینه

گفتم از دنیا ناراحتم

 

و الان حس می کنم  رییسی ندارم

پ ن1 : پی نوشت را کپی می کنم از جمله ای از اولین پستی که از از دوستم خواندم:


پی نوشت : خدا باز نکند زبان ام را آن روزی که همه « یاویلتی لیتنی لم اتخذ فلانا" خلیلا"» گویند.....

 

پ ن 2 : حیفه خود پست دوستمو کپی نکنم  //   ارزش خوندنو که داره هیچ .. حیفه نخونیش




خدا

* برای کسی که روزگاری نبود ش موجب شد داستان ابراهیم خلیل الله ناگفته باقی بماند.

 

رفیق رشید عزیزم! نمی نویسم که دسته ای از قماش خاله زنک های زمانه بیایند و بخوانند و بخندند و بگویند که... .

 به همان خدایی که خلیل ابراهیم است و ابراهیم خلیل اوست سوگند که فقط برای این دل لامذهب خودم و خودت می نویسم. و الا ... .

یادت می اید ان زمان که افکار جوجه روشن فکرانه ای داشتم و احساس می کردم هران کس که دو کتاب خوانده_ ان هم چه کوئیلو و کوندرا و... _ دیگرصاحب نظرگشته و خود را خاص می پنداشتم و...  چه گفتی؟ گفتی من هیچ وقت کتاب نمی خوانم. ( و این را هم یادت می اید که چه موقع این گفت و گو ها شکل گرفت ؟ هم ان زمان که روی پله ها مشغول توضیح ماتریس ساده ای بودی ) پرسیدم چرا ؟ پاسخ دادی : مجبور به تبعیت گوسفند وار از ذهن انسان دیگری می شوم. _ راستی ثمین جان انسان می دانی یعنی چه ؟ به یک نگاه یعنی فراموش کننده و به نگاهی دیگر یعنی انس گیرنده.و انس گیرنده یعنی دچار و دچار یعنی ... . این  اش را دیگر ازسهراب بپرسی به تر است. _ ناخشنودی تو را از تبعیت بی جا می گفتم.

 چه زود بزرگ شدی عزیز جان. شاید هنوزهم با کتاب نخواندن ات مخالف ام  ولی به سخن دی روزا ت این روزهاست که زیاد می اندیشم. و کجایی که ببینی مهربان ام این جا در یک ساختمان کوچک در دل یک کوچه ی فراخ جایی که روزانه بارها ذکر الهی _ همان که با هم اغازش کردیم _ تلاوت می شود چه انسان هایی یا به تربگویم چه دچارهایی کتا ب  نخوانده و یا اگرخوانده مودب پور و پائولو و استیل خوانده چه تبعیت هایی می کنند. ازهر ان چه که بخواهی . به واقع از هر ان چه که  بخواهی... .

فراموش کرده ایم فریاد خداوند در کلام مجید را که بارها با ایها الذین امنوا _کلاه شرعی را می گویم _ صدای امان زد و فرمود: لاتتبعوا.... بغیر علم .

و من به گمان ام سکوتی از تو اموخته ام که گاه و بی گاه سخت به کارم امده است.این جا بحث های سیاسی و اظهارفضل های هم ان دسته از هم ان قماش ابتدای نوشته گل اب  به روی ات ان چنان دل ام را به هم می ریزد که حد و حساب ندارد جان تو... .

ثمین جان  کجایی که ببینی جوجه روشن فکر دی روزی_ به گمان خویش  _  این روزها چه کمری خم کرده . چه سکوتی پیشه کرده .عاقل نگشته که بدتر دیوانه گشته.

ثمین جان من این روزها کمرم راست نمی شود... .

باز هم چشم . سکوت پیشه می کنم .

ترجیحن بگذاراین سال های حرام بگذرد... .

       

          ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* پی نوشت : خدا باز نکند زبان ام را آن روزی که همه « یاویلتی لیتنی لم اتخذ فلانا" خلیلا"» گویند.....

این یک لوپ بی نهایت است

در کیفو باز می کنم، از توش گوشیمو در میارم، اس ام اس هارو چک می کنم، اس ام اسی ازت در کار نیس، می رم اُپرا مینی رو باز می کنم، ای میلامو چک می کنم، بازم خبری ازت نیس، وبلاگمو نیگا می کنم، کامنتی ازت نیس، مایوس می شم، گوشیو می ندازم توی کیفم، درشو می بندم، به حرفای استاد گوش ؟ می کنم،یکم صبر می کنم ، به ساعتم نگاه می کنم، از آخرین بار 5 دقیقه گذشته ، در کیفمو باز می کنم، از توش گوشیمو در میارم، اس ام اس هارو چک می کنم، اس ام اسی ازت در کار نیس، می رم اُپرا مینی رو باز می کنم، ای میلامو چک می کنم، بازم خبری ازت نیس، وبلاگمو نیگا می کنم، کامنتی ازت نیس، مایوس می شم، گوشیو می ندازم توی کیفم، درشو می بندم، به حرفای استاد گوش ؟ می کنم، یکم صبر می کنم ،به ساعتم نگاه می کنم، از آخرین بار 5 دقیقه گذشته ،در کیفمو باز می کنم، از توش گوشیمو در میارم، اس ام اس هارو چک می کنم، اس ام اسی ازت در کار نیس، می رم اُپرا مینی رو باز می کنم، ای میلامو چک می کنم، بازم خبری ازت نیس، وبلاگمو نیگا می کنم، کامنتی ازت نیس، مایوس می شم، گوشیو می ندازم توی کیفم



پازل کافه شب ون گوک

چند تا چیز لذت های فرا رایانه ای دارن 

یکی شون تایپ سریعه !

یکی شون چک کردن گودر قبل صبحانه ی جمعه - که بعضا می شه قبل ناهار - 

یکی دیگه شون تموم شدن پروژس  حتی اگه پر غلط باشه


اما یکی شون پیدا کردن لینک فیلم های بچه گیه


اشک ها و لبخند هارو که دوباره می دیدم، همه اش تو فکر این بودم که تو ذهن من چرا این خانومه اینقده بهتر بود؟ چرا اینقده زش شده ؟ چرا این بچه ها ازونی که من فک می کردم کوچیک ترن ؟ 


گل سر فرقش با کش سر توی اینه که با گل نمی شه رانندگی کرد یا ردیف آخر کلاس نشست، ولی با کش می شه


فرق منی که یه عمر چادر سرم کردم با دختری که تازه چادری شده اینه که همه تو فامیل اونو تحسین می کنن، ولی ما اگه دو مین چادرمون کج شه چپ چپ نگامون می کنن




چرا پازله تموم نمی شه بزنم به دیوار اتاق ؟

بزو ان

دلم لک زده برا آهنگ فرانسوی کنار شوفاژ تو یه روز سرد با پنجره ی باز که از 10 تا لغت 5 تاشو بفهمی. 


دلم لک زده برا پست های بزوان که توشون ازت می نوشتم و می خوندن دوستان و می گفتن که درس می شه دختر، صبر کن یه کم


دلم لک زده برا رجب های حکمت دار 


این پست بزوان یادم نمی ره : زینب ، رجب ، علی ... حکما ارتباطی هس


دلم لک زده برا امید   برای امید برای تو برای  زندگی 

قبل خواب مسواک بزن

خوب گوش کن ببین چی می گم 

ظرف شستن با دندون شستن فرق داره ، آره گلم توفیر داره


ظرفو باس ناز کنی

دندونی اما تحت فشار بذار


ببین ظرفو که کفیش کرذی یه دستی سرو روش می کشی، صدای لیزلیزکش که اومد، یه بار دیگه آب زوش می کشی و تمت 

اما دندونو کفی که شد باس اذیتش کنی، هی زجرش بدی تا لثت صداش درآد، بعد دیگه حله 

شورلت رادیو ضبط دار آفای صدرایی

وقتی بعد 20 سال می ری خونه ای که توش به دنیا اومدی ( نه این که تو این 20 سال نرفته باشیا ! تازه 13 ساله که هفته ای 1 بار اونجایین، ولی به این دید نرفتی ! ) دلت نه می خواد بچه باشی نه بزرگیت جلوه ی قبلشو داره


وقتی بعد این همه سال وقتی می خوای بری تو راهرو  ( راهرویی بری که اون موقع ها با نینا و سوره و سودابه و زینب توش مامان بازی می کردین) باید مانتو تنت کنی ، از این که پله ها اینقدر کوچیک شدن حرصت می گیره


پ ن :

صدای فریاد مردی پیچید، به سمت پنجره دوید 

پرده رو کنار زد و پنجره رو تا آخر باز کرد و قبل از این که هوای تازه داخل اتاق فرصت رخنه کردن توی مغزش رو پیدا کنه، دیوار روبه رویی کوچه رو دید

پسر بچه ی همسایه روی زمین افتاده بود و دستش رو توی سرش گرفته بود

یه شورلت با درهای باز چلوی پسرک وسط کوچه افتاده بود، طوری که معلوم بود راننده ازش پریده بیرون و وقت پارک کردنش رو نداشته

توی تاریکی شب، فلاشر های ماشین وسط کوچه خیلی تو ذوق می زدن

صدای گریه ی یه زن از ته کوچه میومد

یه مرد جلوی پاش رو زمین افتاده بود

آقای صداریی مرده بود

دوباره به پسرش نگاه کرد که ماتش برده و به ماشین زل زده بود 

قبل از بسته شدن کامل پنجره، صدای رادیوی روشن شورلت وسط کوچه رو شنید


پ ن 2 :

این بالایی یکی از واضح ترین خاطراتم ازون خونس

the hell of a Break Up

she almost Broke Up with me today ! as if a couple leaving each other after 3 years !


دانشگاه شریف تهران و دانشکده مکانیکش و گوجه فرنگی هایی که کاشتن توش هرگز از ذهنم بیرون نمیره


و شماره دانشجویی ! 8610391  


می خوام فقط بنویسم ! بدون فکر بدون معنی ، به من چه که شاید نفهمی / نفهمن / نفهمم


دست سنگینی که به دستور خانم مکتوبیان ! کمر منو سرخ کرد


دختری که کنار آبخوری راهنمایی داشت آب می خورد و چفیه بسته بود و من و نرگس وقتی رد شد نگا نگاش می کردیم


معلم ریاضی اول دبیرستان که می گفت جفتتون درستون خوبه، اما با هم نباید باشید

میانترم ریاضی اول دبیرستان و فال حافظ 


کیک تولد زردت و اون لباس آبیه که اون موقع ها با به خلخال آبی می پوشیدم

عکس های اون تولد که من نقش شوکت بزرگ رو بازی کردم

معلم قرآن سوم دبیرستان که دختر محمد هاشمی بود و رو اعصابمون بودو من یا تو بهش گفتیم اگه ادما از زیر بوته در میومدن چی 

( من تمام مکالمات اون جلسه ی تو و خانم هاشمی رو رو یه کاغذ نوشتم و دارما )

عکس شهید آوینی که زده بودی به برد 

دعوا های من و خانم فضلعلی !

خانم شفیعی !

کلاس کنکورهای بعد عید !

اولین کلاسمون با شاه محمدی ؟ شاه حسینی ؟ چی بود فامیلی معلم فیزیکه ؟ 

پورسعید 

دیوید 

بچه های من 

کیوان و امام علی و دعوای شما سر روز تاج گذاری امام زمان !

فوت قیصر امین پور

عرفه 

نیایش شریعتی که من سر فارسی خوندم

نامه ی من و تو و سنا برا خانم عباسی

پله های آفاییون

خانم قانونی

آقای عسگری

کلاسنو آیریش کریم

شیمی 2 و دینی 2 و من و تو و سنا و اتاق پرورشی

جعبه ی سیاه فیزیک و خونه ی شما و من و تو و سنا 

من و تو و سنا، آواز خواندن را و آبی که کمال ریخت را !  ( به سبک اصیل فارسی )

فیلم های توی فشم 

کلیپ های خونه ی ما 

آزمون قلم چی

freaky friday

becoming jane

رتتویی

oh my God how COULD you even say the words : I'm gonna break up with you ? do you think any thing ! any thing  would EVER erase ANY of these from my mind ? 


do'nt you think of the situation you'll leave me in if you ever left me ? 


 have you even thought of the thing you'll make me deal with if you ever made me lose you ?


what would I have afterwards ? whom to trust ? whom to consult ? whom to write ? whom to cry ? and laugh with who ? who the HELL ? tell me 


tell me 


and now, miss Mahsa arj*** (:مثل لی لی وقتی می گه: مارشال اریکس)  you should promise me you would never ever leave me on the alter ! cause I cant cope with the pressure. 


truly yours, 

Sam Or sgaamga

عرفه / عرفات / امتحانات

وقتی همه ی امیدت به اینه که هفته دیگه می ری مشد ( همون مشهد خودمونو می گم )

این که اون دنیا می گی مشد رفتم ( همون مشهد خودمونو می ... )

که می گی سالی یه بار می رفتم مشد ( همون مشهد خودمونو ... )

می گی من همونم که ... نشون به اون نشون که من کلی تو دستمال کاغذیام فین می کردم تو مشد ( همون  مشهد خود ... )

 می گی نشون به اون نشون که به بچه های تو حرم می خندیدمو شوکولات می دادم تو مشد ( همون مشهد ... )


و به احترام اسم بچه ها که اوردی ،

می گن آره من دیدمش تو مشد ( همون ... )


و من امیدم فقط مشده هنوز به مشد

جمله سازی

شوفاژ و سه راهی برق و لپ تاپ و مدار1 


با اینا یه زندگی بساز

پاییز فیات ذغالی

من عاشق پاییزم، می دونی کجاش ؟ 

اونجا که تو هوای سرد و ابری و مرطوب که همه ی نفسات یخ می کنن می چپی توی یه دونه ازین مینی بوس های فیات دودی که بوی ذغال می ده و توش بوی گرمی هوا و گرفتگی نفس ها و موندگی می ده می شینی و از گرمای توی سرما لذت می بری


ای کاش خونمون تجریش بود، اون موقع از دم در دانشگاه سوار مینی بوسای فیات تجریش می شدم و دود می خوردم 

مخاطب من یک دمپاییست

تجربه ی چیزای تازه تنها قشنگی زندگی نیست ؟


تو خودت اگر بعد از 3 سال متوالی دمپایی حموم بودن ببرنت بزارنت زیر پایه ی ساییده شده یخچال قدیمی خونه مادربزرگه، خوشحال نمی شی ؟ 


تو خودت اگه بعد از 2 سال تو ویترین شیک ترین مغازه ی شهر بودن، به جرم رنگ و رو رفتگی بندازنت تو سبد دمپایی های نصف قیمت ذوق نمی کنی ؟


خوب منم از مهندسی خسته شدم. نه این که دوس نداشته باشما ... من دوس دارم کار یاد بگیرم و تو کارخونه کار کنم که می گن : اصصصلا نه ! خوب تو انصاف بده ! نمی خوام به هزار جون کندن دکترای شبکه بگیرم و تهش برا بچه های نفهمی که تا حالا با دمپایی از خونه در نیومدن توضیح بدم فرق پی پی تی با چی چی چیه !  


خوب اگه من 4 سال پیش می رفتم تجربی ولی پشت کنکور می موندم و بعد 4سال قبول می شدم و دندون پزشکی می خوندم چی می شد ؟  فک کنین 4 سال پشت کنکور بودم بعد قبول شدم ! با این تفاوت که به شکرانه ی 4 سال انتظار بهم لیسانس سخت افزار هم دادن، بده ؟ 


من جات بودم می رفتم ازین شرکت های بازیافت مواد پلاستیکی منو بکنن یه واشر ! بسه چقد دمپایی می مونی ؟

دمپایی

همه از من ناراحتن


معصومه ناراحته

مامان ناراحته

مریم ناراحته

بروبچ دانشگاه همه ناراحتن

بابا هم مامان می گه ناراحته


و الان معصمومه میاد همون بحثیو باهام می کنه که اون روز تو برج اسکان می کرد

و من توانایی شنیدن هرچیو دارم جز اون حرفاش


پ ن 1 : هانی بابا داره ماشین برام می خره ایشالا تا 5شنبه ماشین من و مامان از هم سوا میشه بهت شیرینیشو می دم


پ ن 2 : 


تا حالا به تاثیر دمپایی روی اعصاب مردم فک کردین ؟ تاثیرش بالاس . مثلا دمپایی دستشویی همیشه گشاده تا ساعات آرامی تو دستشویی داشته باشی. یا دمپایی زندانیا هم گشاده. دمپایی گشاد باید خرید

اسون نیس

ce n'est pas facile