از خودم خجالت می کشم که رفتم و اونجا بودم و محضرشون حاضر شدم و نمردم
خجالت می کشم که از حال نرفته ام هنوز
نمی دونم چرا هنوز نفس می کشم
این ریه های لعنتی
این دختر از خودمتشکر بی خود به درد نخور لعنتی که این تو نشسته
این دخترس که نمی ذاره بمیرم
اون روزی که افتاره بودم به جون فرش های حرم امام حسین باید جون می دادم.
باید همون جا می مردم
چرا نمردم
چرا رفتم و مث قبل برگشتم آخه ؟
چرا من هنوز اینجام
چرا
چرا خدا می خواد بیشتر ازم امتحان بگیره ؟
می خواد همه دنیا بفهمن که من از پس حسین بر نمیام ؟
می خواد از غصه دق کنم
خدا می خواد دق کنم
غر چرا بزنم ؟ بهتر که بمریم اصن
بذا اگه از ماتم دق نمی کنم از غصه اش بمیرم
دیروز فهمیدم
دیروز فهمیدم
که اگه بمیرم،آب از آب دنیا تکان نمی خورد
دیروز فهمیدم
که مردن ساده ترین جواب زندگی است
ساده ترین
این سوال همیشه تو ذهنمه که اگه میا شیعه ایم چرا پس از شنیدن این همه ماتم و غصه دق نمیکنیم؟
اوهوم