EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

سوغاتی نجف و کربلا

از نجف برای خودم کفن خریدم که سوغاتیم باشه 

از کربلا چیزی نخریدم اما خدا بهم سوغاتی داد 


سبحان الله، الحمد لالله، لا اله الا الله، الله اکبر


سبحان الله، الحمد لالله، لا اله الا الله، الله اکبر


سبحان الله، الحمد لالله، لا اله الا الله، الله اکبر


سبحان الله، الحمد لالله، لا اله الا الله، الله اکبر


سبحان الله، الحمد لالله، لا اله الا الله، الله اکبر


سبحان الله، الحمد لالله، لا اله الا الله، الله اکبر

سبحان الله، الحمد لالله، لا اله الا الله، الله اکبر

سبحان الله، الحمد لالله، لا اله الا الله، الله اکبر

سبحان الله، الحمد لالله، لا اله الا الله، الله اکبر

سبحان الله، الحمد لالله، لا اله الا الله، الله اکبر

سبحان الله، الحمد لالله، لا اله الا الله، الله اکبر

سبحان الله، الحمد لالله، لا اله الا الله، الله اکبر


سبحان الله


                الحمد لالله


لا اله الا الله


                                          الله اکبر



به تعداد نماز های بعد از کربلا

به تعداد تسبیحات اربعه بعد از کربلا

به تعداد قدم های بین حرم حسین و عباس

به اندازه همشون نیاز دارم که دستمو بگیری خدا

نظرات 3 + ارسال نظر
معصومه سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:26

more do I

more indeed....1

I`m almost lost

and in denial

I know what it's like to be lost babe

شوکوفه :) سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:28 http://meshkat379.parsiblog.com/

-چی میخوای مسلمم؟
--دل تنگ رفتنم...
-مسلم دلش رو تو مشت حسین گذاشت و رفت کوفه.دیگه دلی نداشت که تو غربت کوفه بگیره یا تنگ بشه ... اگر مسلمی چرا تسلیم نیستی؟
اگر دلداده ای چرا بیدل نیستی؟

--دلم گرفته... دلم گرفته...
این همه چراغ توی این شهر...هیچ کدوم چشمامو روشن نمیکنه... این همه چشم توی این شهر ... هیچ کدوم دلمو گرم نمیکنه...
اینجا همه میدون که زنده بمونن... هیچ کس نمیدوه که زندگی کنه...
این شهر همش شده زمین...دیگه آسمونی نداره این شهر... من دلم آسمون میخواد....آسمون...

-وقتی دلت آسمون داشته باشه...چه تو چاه کنعان باشی...چه تو زندان هارون آسمون آبی بالا سرته...
آخه از کجا این آسمونو پیدا کنم؟
فقط چشماتو باز کن تا آسمون چشمای صاحبتو بالا سرت ببینی....
زمین و آسمون از چشمای اون نور میگیرن...
چشماتو رو خودت ببند ثمین! ببند...!
.
.
.
.
.
.
نمیدانم امشب چرا هوا اینقدر آفتابی است....



----

بسمه
در مثال(یا حتی مکالمه ای که میتونه تمثیل خوبی باشه) جای مناقشه نیست...
میدونی ثمین...نمیدونم چرا ولی اعتراف میکنم پستتو کمه کم ۳ بار خوندم
اخرشم یهو این اومد جلو چشم....
گفتم بنویسم...نهایتش به کارت نمیاد و یادگاری میمونه از من :)

شاید این فقط بخاطر اخرین سطر پستت اومد جلو چشمم...

:) اعتراف می کنم من هم کامنتتو 2 بار خوندم تا بفهمم

شوکوفه :) سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 20:17

ئح.چرا؟!!
کجاش واضح نبود؟ دو طرف مکالمه رو جدا کردم از هم که :)

فیلمشو ندیدی؟!


--
بعدتر حالا فهمیدی؟!‌:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد