EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

مسافر

امروز صبح عید رو دیدم

شادی رو دیدم

خوشحالی بی پایان رو

شعف حاصل از پایان انتظار رو،

از توی چشمی در، توی چشمای پیرزن همسایه دیدم!

وختی داشت دخترش رو که از فرنگستون برگشته بود تمام قد ورانداز می کرد.


اما امیدی ندیدم

نظرات 2 + ارسال نظر
آرشه جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 00:13 http://fiddlestick.ir/

چه شوک خوبی دادی به پستت .. احسنت

ممنون

تصدقت

معصومه جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 17:35

مونا آخرین باری که زنگ زد گفت چهار سال دیگر

یادت می آید که؟ قبل رفتن گفته بود سه سال...

هوووووووووم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد