EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

زهرا

خواهرم رو دوست دارم قد تمام ترسی که اولین بار که بغلش کردم داشتم

قد تمام حریره بادوم هایی که هرروز صبح براش درست می کردم

قد همه داد هایی که سرش کشیدم

قد همه رقص هایی که باهم کردیم

قد شعرایی که با هم خوندیم

قد تمام صبح هایی که می رسوندمش تو راه مدرسه آواز می خوندیم


آغوشی امن تر از آغوش تو ندارم که بهش بسپرمش - به تو می سپرمش


فعلیک یتوکل المتوکلون

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 15:58

:D

مرتضی چهارشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 18:09

خاطره های مشترکه که علاقه می سازه
بند های لایزالی که باعث میشه به زهرا بگی خواهر، خونی نیست. دلیه!

آرشه جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 04:00 http://fiddlestick.ir/

اونقدر خوب نوشتی که خواستم بگم منم خواهرتُ دوست دارم! :))
تصدقت ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد