EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

این نوشته هیچ سندی ندارد

به نام خدای علیـــــ


وقتی بعد چهل روز دوری نمازت رو جایی بخونی که چهل روز پیش به زور ازونجا کندنت و بردنت و نخواستی جوابشو بدی و صبر کردی و رفتی و رفتی و رفتی و نفرین هم نکردی و هیچ نگفتی و صبر کردی و صبر کردی و صبر کردیـــ


وقتی بعد چهل روز بتونی به اطرافت نگاه کنی و هرطرف صحنه هایی رو ببینی که برای همیشه توی ذهنت نقش بستنـــ


وقتی کسی نباشه که نذاره با خودت خلوت کنیــــ

وقتی صدای هلهله توی گوشت نکوبهـــــ


می تونی قدم هات رو با صدای حرکات قلبت هماهنگ کنیـــ



چه زینتی داشت این علیــــ .. .


پی نوشت: پارسال شب عاشورا بود که اینو می خوندن و این قلب ثمین بود که داشت از سینه در میومد ... نمی دونم چرا باهام اونجوری کرد اون شب ... ولی دیگه بعد اون نشد بشنومش و اشک تو چشام جمع نشه


صداش وختی این جمله رو میگفت اصلا از گوشم بیرون نمیره ...


یک سو سُم و تیر و سنان .. .    یک سو من و نامحرمان. . . .  وای از اسیری از هلهله


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد