به نام خدای علیـــــ
وقتی بعد چهل روز دوری نمازت رو جایی بخونی که چهل روز پیش به زور ازونجا کندنت و بردنت و نخواستی جوابشو بدی و صبر کردی و رفتی و رفتی و رفتی و نفرین هم نکردی و هیچ نگفتی و صبر کردی و صبر کردی و صبر کردیـــ
وقتی بعد چهل روز بتونی به اطرافت نگاه کنی و هرطرف صحنه هایی رو ببینی که برای همیشه توی ذهنت نقش بستنـــ
وقتی کسی نباشه که نذاره با خودت خلوت کنیــــ
وقتی صدای هلهله توی گوشت نکوبهـــــ
می تونی قدم هات رو با صدای حرکات قلبت هماهنگ کنیـــ
چه زینتی داشت این علیــــ .. .
پی نوشت: پارسال شب عاشورا بود که اینو می خوندن و این قلب ثمین بود که داشت از سینه در میومد ... نمی دونم چرا باهام اونجوری کرد اون شب ... ولی دیگه بعد اون نشد بشنومش و اشک تو چشام جمع نشه
صداش وختی این جمله رو میگفت اصلا از گوشم بیرون نمیره ...
یک سو سُم و تیر و سنان .. . یک سو من و نامحرمان. . . . وای از اسیری از هلهله