EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

ابراهیم خلیل الله

این روزها، هم به واسطه ی پست فاطمهــ و هم به واسطه ی این فکر هاجر و ساره که دوباره از هفته ی پیش از ذهنم بیرون نمیره ( و لینکی که بین این دو اسم و ابراهیم خلیل الله وجود داره و لینکی که بین ابراهیم خلیل الله و پست صفی ا وجود داشت) همش جملات اولین پست صفی ا توی ذهنم دوره می شن، یه بار نوشته بودمش و برای جلو گیری از خز شدن، دوباره نمی نویسم، ولی خب اینجاس ...


حکایت من و صفی ا حکایت ثمینیست که کودک است و مادری دارد صبور که پله به پله دستش را می گیرد و راهنمایی اش می کند. حکایت من و صفی ا حکایت یک جوجه روشن فکر است و دوست حافظش.


ننوشتم که از دوری اش بگویم و از دلِ تنگم و دیدنش از پشت لپ تاپ! نوشتم که بگویم چه زود بزرگ شدی عزیز جان .. .


پی نوشت: تازگی ها زیاد لینک می دهم، زیاد دوره می کنم .. انگار زندگی ام دارد دوره می شود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد