EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

حاجتم سه سالش شده

سلام بر پیام آور خدا

آنجا تقریبا همه چیز شروع شد. - در مدینه بود فکر کنم که اولین بار اتفاق افتاد.


سلام بر اولین امامم

در سفر کربلا، اولین منزل نجف بود. اولین هتل هم قصرالمولی و اولین زخم هم توی صحن امام اولم بود. آنقدر گریه کردم، آنقدر زجه زدم که از حال رفتم و فقط خودتان می دانید که دردم چه بود و چه نبود.. .


سلام بر پدر و پسر هشتمین امامم

حقیقتا که با صفاترین نقطه های زمین بود مزارتان. حقیقتا که زیباترین مکان های عالم بود. حقیقتا که محشر بود و شما بهتر از هرکس می دانید که چه غمی در دلم بود و با چه حاجتی پیشتان آمده بودم. بهتر از خودم می دانید توی حیاط با صفایتان چادر روی سرم کشیده بودم کسی نبیند صدای ناله از کجا می آید. روبه روی در حضرت صاحب الزمان بود فکر کنم.

کفنم دستم بود. رو به قبله نشسته بودم نماز بخوانم که چند نفر دعوایم کردند .. چرا پشت به ضریح می کنی؟ به کسی قول دادم اگر زودتر از من مرد، کفنم را به او بدهم، که بیش از هرکسی روی زمین ازو بدم می آمد. هنوز هم بدم می آید. ولی اگر بمیرد، کفنم مال اوست.

ضریحتان بزرگ بود. سلام می کردم و می چرخیدم. خلوت بود. برای اولین بار فرصت کردم درون ضریح را ببینم. آن قدر آنجا بودم که حتی وقت کردم دعا کنم دختر پولداری باشم :)))) و دقیقا به یاد دارم که زدم زیر خنده بعد این حرف و بعد هم بغض کردم و ناله را از سر گرفتم. هر دعایی که جز حاجت اصلی ام می کردم، بغضم چند برابر می شد. نه از آن جهت که شما کرمتان کم باشد .. . از آن جهت که می خواستم تنها همان حاجت را بگیرم و دیگر برایم چیز دیگری مهم نبود.


پی نوشت: آن روز چه حسادتی به سها کردم


سلام بر هشتمین امامم.. . پدرم .. .

الحمدلله حمدالشاکرین ... سربه سجده می گذاشتم و می گفتم و می لرزیدم و ...

مدت هاست حاجت دیگری ندارم .. . حرف دیگری نمانده .. . در همین پله مانده ام. دخترتان رفوزه شده. ترم هاست که این واحد را پاس نکرده است. مشکل دارد. نمی فهمد .. ناتوان است. پیش بهترین طبیب ها برده اندش .. پیش کاظم رفته است .. پیش جوادتان رفته است .. پیش پدرتان، امیرمومنان رفته است .. . دخترتان جز شما پناهی ندارد.. . شکر می کند که هنوز به فرزندی قبولش دارید و شرمنده است که هنوز اندرخم همین کوچه است.



و می دانم مشکل از من است. هنوز نشکسته ام.

نظرات 1 + ارسال نظر
صفیا دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:12

هنوز نشکسته ام.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد