EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

دفترچه ارتباطات من و مامان

از دوران دبیرستان هنوز دارمش. از وقتی دانشجو شدم کمتر می نویسم، مامانم هم کمتر می خونن .. . ولی اون دفترچه هنوز هم پره از اشک های من و دست خط های مامان .. .

هر وقت دلم از مامان می گرفت می نوشتم براشون و هروقت دلم ازشون دوباره می گرفت دوباره باز می کردم دفترچه رو تا دوباره بنویسم و هربار که بازش می کردم می دیدم مامان زودتر از من نوشتن و چه یهو دلم سبک می شد.. .

امروز به صورت ناگهانی رفتم که توش بنویسم، نه چون دلم گرفته، نه چون مثل همیشه چشمام پر از اشک هایی بود که کسی جز مادرم نمی تونن غصشون رو درک کنن.. . چون دلم خواست دو کلام حرف خصوصی با مادرم بزنم.


پی نوشت : دفترچه ی ارتباطات ثمین و مامان دفترچه ایست که دختری به اسم ثمین برای مادرش و مادری هم اسم مادرم برای دخترش زینب به صورت موازی در آن درد دل می کنند.

نظرات 1 + ارسال نظر
نگین جمعه 28 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 17:22 http://www.mininak.blogsky.com

آخی :x چه کاره قشنگی :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد