مامانم یه عادتی که دارن اینه که همیشه وقتایی که پشت فرمونن یا کار خونه می کنن یا ... زیرلبشون یه چیزی می خونن، معمولا این قطعه ای که می خونن اینجوریه که یه ریز می گن: علی جانم... علی جانم... ( با ریتم خاصی ) و من ریتمش رو خیلی دوست دارم.
مشهد که می رفتیم عادت داشتم زیرلب عین ریتم مامانم علی جانم... علی جانم... می گفتم تا برسم به حرم. ( الان دیگه ذکرایی که تو مفاتیح نوشته بگید رو می گم)
6 سال و نه ماه ازون شبی که توی راه برگشت از حرم من زیرلبم علی جانم می گفتم و صفیـ ا ازم پرسید تاحالا "علی" روی ماه رو دیدی؟ و من در جواب گفتم نه و نشونم داد می گذره.
6 سال و نه ماهه که هربار ماه رو می بینم فقط اولش ماه رو می بینیم، تا نگاهم بهش می افته، دیگه بعدش علی رو می بینم.
6 سال و نه ماهه که هربار ماه رو می بینم یاد صفیـ ا می افتم و حرم امام رضا.
حالا شما بگو خرافاته و ... برام مهم نیست. روی ماه من علی نوشته.
الان نگاهم به ماه افتاد. ماه شب 14س
اینبار که چشمم به ماه بیوفته دقت میکنم
اگر ندیدم باس یه بار نشونم بدی...
لدفن