EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

اقتدا

به کسی اقتدا می کنم که بدونم یه پله از من جلوتره .. که حس کنم دوست دارم امامم باشه، راهنمامم باشه .. دستمو بگیره ببرتم جلو خدا. تا خود عرش خدا بالا ببرتم .

راست میگم.

منظورم اینه که لاف نمی زنم.

منظورم اینه که وقتی ببینم کسی با همچین خصوصیاتی داره نماز می خونه، نمی رم نماز تکی بخونم. بهش اقتدا می کنم.

البته نه فقط توی کارای ظاهری و سمبلیک مثل اقتدای نماز... این اقتدایی که دربارش حرف می زنم، خیلی کلی تره.. ولی خب یک نمود خیلی واضحش نمازه، یک نمود دیگش هم جنگ مثلا ! حلا چه جنگ با اسلحه ی گرم باشه چه جنگ با اسلحه ی سرد باشه، چه جنگ با قلم!

-خیلی بحث وسیعیه، برای همین هم نمی تونم توی یه پست کوتاه جمعش کنم و داره پراکنده نویسی میشه-

خلاصه که من به هرکسی اقتدا نمی کنم. تا الان آدمایی که داشتن نماز می خوندن و من رفتم پشتشون وایسادم، میشن روهم رفته 4 نفر. یعنی شما خودتون فک بکنین که باوجود اینکه همین که کسی گناه کبیره نکنه و اصرار به گناه صغیره نداشته باشه، عادل محسوب می شه و می شه بهش اقتدا کرد، من تاحالا 4 نفرو بیشتر با همچین خصوصیاتی ندیدم! گفتم که فک نکنین حالا اینجوریم که پشت هرکی گیرم اومد نماز می خونمـــــا .. . نچ. باس به دلم نشسته باشه. باس دیده باشمش که گناه صغیرش دلش رو شیکونده... باس دیده باشمش که هرچیزی رو سر جای خودش قرار داده و پشت حق وایساده ... همچین آدمایی کم پیدا میشنــــــــــ

اسلام به خاطر یه سری چیزاش مث تقلیدش مثلا، مث ولایتش مثلا خـــــــــیلی سخت میشه و باید بگم که به واسطه ی همین چیزاس که فــــــــــوق العاده قشنگ میشه .... اوج می گیره ... از همه ی دین های دیگه کامل تر می شه.

همه اومدن و گفتن خوب باشید و بدی نکنید تا رستگار بشین. چیزی که دین مارو جدا می کنه، همینه که تسلیم شدن جلوی ولی داره ... تقلید داره ... امربه معروف و نهی از منکر داره ... اجتماع داره و ....

-اینایی که میگمو از پای منبر کسی نشنیدم که بخوام تعریف بکنمــــــا .. نه اینکه خودم اختراع کرده باشم و اینا.. منظورم اینه که درک خودمه از همه ی دیده ها و شنیده ها و درک کرده ها. هیچ سندی هم نداره اصن-

خلاصه به واسطه ی همین چیزاس که هیچ حسی برای آدم از نماز اول وقت خوندن توی مسجد قشنگ تر نیست. به واسطه ی همین چیزاس که پیغمبرمون میگن اگه کورم هستی یه طناب وصل کن بین خونت و مسجد و همه ی نمازهات رو بیا مسجد. به واسطه ی همین چیزاس که مهمه که خیلی مهمه که پیغمبرمون همون اول نبوتشونم می رفتن با همسرشون نماز جماعت می خوندن. واسه اینکه بگیم با همیم. هم دیگه رو قبول داریم. نه که فقط خوب باشیم و بریم بهشت .. خوبیم و خوبی بقیه هم برامون مهمه و می خوایم که هزاران روح در یه بدن باشیم. می خوایم که فقط اماممون بگه "اهدنا الصراط المستقیم" ... همین برامون بسه ... همین که اماممون هدایت شد، ما هم میشیم ... اصن نماز جماعت چیزیه که من بغض می کنم سرش. باور کنین! همیشه وقتی نماز جماعت می خوتم و امامم داره حمد می خونه... اصن تو یه فضایی وارد میشم وصف ناشدنی. 

دیگه اینکه ثمین هستم، یک مسافر :دی

چقده حرف زدمـــــا - لازم دیدم یه این نکات اشاره بشه

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:24

:)
خیلی دوستت دارم
اینقدی که نمیدونی چقد...

شوکو جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:26

عه اسمم جا موند :,دی

بی نام جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 15:42

شایسته است برای امام شدن ... قبول باشد ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد