EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

این مغرب ها

گوشیم زنگ می زد، پیداش نمی کردم و از طرفی هم دوست داشتم برگردم و به خوابم ادامه بدم، بعد همین طور گوشیم زنگ می زد، تو عالم خواب اینقدر پتو رو زیرو رو کردم تا آخر سر گوشیم رو از توی دریای پتو صید کردم، بعد انقدر نگاهش کردم تا زنگش قطع شد.

رفتم توی عالم خواب دوباره، همچین که تصاویر رنگارنگ و آرامش بخش خوابم رو دوباره دیدم یادم اومد که وقتی گوشیم زنگ می زد ساعت چند دقیقه به 8 عصر رو نشون می داد. یهو پریدم از جام بدو بدو رفتم دستشویی وضو گرفتم. همچینی که نشستم توی جانمازم یادم اومد الان داریم به سمت خرداد پیش میریم و نیم ساعتی تا اذان مونده.

اومدم بگم که...

هیچی دیگه اومدم بگم که بالاخره راستی راستی داریم به رجب می رسیم. باورم نمی شه


پی نوشت: هنوز خیلی بیدار نیستش ذهنم. امیدوارم متن خیلی آشفته نباشه

نظرات 1 + ارسال نظر
zahra شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 20:09 http://masoudozahra.blogsky.com

بزن تو سرش بیدارشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد