EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

My very Dearest Master-Jervie-Daddy-Long-Legs Pendleton-Smith

امروز مطب دکتر بی کار بودم. کیندل پیشم بود و کتاب بابالنگ دراز ( که دوران راهنمایی همیشه می خواستم بخونمش و هرگز نمی دونم چرا نخوندمش) توش بود. یهویی دلم خواست که بخونمش. خیلی خوب بود. یعنی روحیم رو عوض کرد. یه دنیای بچه گونه که کم کم تبدیل می شه به یه دنیای بزرگونه با دغدغه هایی که کلا دغدغه های زندگیم دورن و گاها بی شباهت هم نیستن... نشستم و نامه های جودی رو به باباش خوندم و همین جوری همش فکر می کردم به همه چیز.

حتی شاید بعضی جاهای کتاب به جودی حسودیم شد.

حتی شاید آخر کتاب دلم خواست که آخر کتاب زندگی من هم انقدر هپی اندینگ تموم شه.

یعنی از لحظه ای که شروعش کردم یه آن هم زمین نذاشتمش تا هم اکنون که تموم شد اومدم در خدمت شما


پی نوشت: اولین کتاب azw. بود که با کیندل خوندم و خیلی بهم چسبید :)


پی نوشت دوم: ما هم یه زمانی برای کسی می نوشتیم که .... گذشت اون زمان ها. حالا فقط می نویسیم که گفته باشیم.

نظرات 1 + ارسال نظر
masood پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:06 http://www.parsiyanchat.com

قشنگی پرواز وبازهم سکوت ...نگاهم را از تو میدزدم تا نکند بفهمی انچه را نباید ...باران باریدکوچه های دلم بوی دلتنگی داد ..شاید بشود شاید نشود جای پای در گل مانده نگاهم یخ زده است به جاده وماه پشت ابرهای باران نباریده است سکوتی وحشتناک گوشهایم را می زند کاش من من نبودم کاش من ما بودیم کاش ما همه بودیم
سلام دوست من
در فضایی گرم و بامحبت دور هم جمع میشویم تا ساعاتی
با فراغ بال و ارامش با هم گپی زده به گفتگو بنشینیم برای هم از شادی و نشاط بگوییم
راز موفقیت را باهم جستجو کنیم به ما بپیوندید در چت روم پارسیان
http://www.parsiyanchat.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد