EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

تشنه

دیروز اولی که داشتم به هوش میومدم، هنوز چشمام رو باز نکرده بودم ... گلوم از زور خشکی می سوخت ... خیلی بد می سوخت .. به زور صدام در میومد .. چشمامم هنوز قدرت نداشتم باز کنم . زیر لب ناله می کردم آب آب .. گویا دکتر گفته بوده تا 4 ساعت بعد عمل نباید چیزی بخوره، حتی آب .. خاله و مامانم نوبتی لبم رو تر می کردن آب می زدن به لبام که تشنگیم کمتر بشه. یهو از زور تشنگی بغضم گرفت زدم زیر گریه .. حالا توی اون حال بی حسی بی هوشی منگی روضه ی امام حسین می خوندم واسه خودم توی گودی قتلگاه... عجب چیزیه این تشنگی...

نظرات 1 + ارسال نظر
شوکو سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 00:24

دست من و تو نیست اگر عاشقش شدیم...
خیلی حسین زحمت مارا کشیده است...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد