EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

پارو زنی

پیش نوشت: خوابی که تعریف می کنم معنی خاصی نداره، بیشتر نکته ی تهش مد نظرمه.


دیشب خواب دیدم اماممون می خوان بیان و هرکسی که می خواد بهشون کمک کنه باید بره یه جایی وسط یه دریاچه ی بزرگی منتظر دستورشون باشه. توی خوابم وقتی رسیدم دم دریاچه و پام رو توی قایق گذاشتم، همه ی ترسم این بود که من که نه شنا بلدم و نه پارو زنی، چطور خودمو برسونم به اون وسط؟ وقتی سوار قایق شدم و پاروهارو توی دست گرفتم، بدون کوچک ترین زحمتی قایق حرکت کرد و توی چشم بهم زدنی من همونجایی که مقرر بود بودم.

مشکل ازونجایی شروع شد که من رسیدم اونجا و یادم افتاد موبایلم رو نیاوردم و مامان بابام نمی دونن کجام !! برگشتم بهشون خبر دادم من فلان جا هستم، خواستم برگردم وسط دریاچه، دیدم دیگه قایق نیست!


اونجا بود که فهمیدم مشکل این نیست که قایق سواری بلد هستی یا نه ... مشکل اینه که دلت، حواست، هوشت، فکرت جای دیگست...


پی نوشت: زندگی ثمین پر بوده از همین پارو زدن هایی که بلد نبوده و وقت اضطرار کمکش کردین.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد