سلام.
هر جایی یک جوری است.
مثلا مدینه دل را می سوزاند.
مثلا مشهد دل را باز می کند.
مثلا نجف دل را تنگ می کند.
مثلا کاظمین دل را نگه می دارد برای خودش، رهایش نمی کند.
کربلای شما اما دل را سرگردان می کند.
پی نوشت: بعضی وقت ها انقدر دل تنگ می شود برای سجده شکر کردن در بارگاهتان، که چاره ای نمی ماند جز برداشتن قطعه سنگی که دوستی از حرمتان برایم سوغات آورده بود و سرگذاشتن روی آن و "اللهم لک الحمد.." خواندن.
پی نوشت دوم: آخرین سجده ی شکر در حرمتان یکی از بهترین و واضح ترین خاطرات زندگیم است... زیرباران .. با جوراب ها و شلوار خیس... روی سنگ های خیس...