سلام.
دلم برای رواق پایین پاتون یه ذره شده ... یــــــه ذره ....
بهترین اتفاقی که در یکی دوماهه ی اخیر برام افتاده همون سحری بوده که کنار سجاده ی یه مادر شهید از خواب آلودگی غش کردم و بهترین هدیه ای که گرفتم همونی بوده که همون جا بهم دادید...
هروقت به حالم فکر می کنم وقتی مامان و سها اون طرف نشسته بودن و من برای اولین بار با خودم تنها بودم... هروقت به سنگینی سرم توی اون شب فکر می کنم... به فکرهایی که من رو رها نمی کردن... سعی می کنم خاطراتش رو از ذهنم پاک کنم و فقط و فقط و فقط به این فکر کنم که سحر همون شب چقـــــدر پر برکت بوده برام.
ایشالا مارو صدا کنین باز هم بیایم دیدنتون امسال.
انشالله که قسمتت بشه بری مارو هم دعا کنی