سلام.
فاطمیه است. و من توی فکر فاصله ی فاطمیه ی پارسال تا امسالم، توی فکر زیربارون دویدن از قبل بیمارستان آتیه هستم تا دانشگاه امام صادق. توی فکر راهروهای موکت شده ی ساختمان اجتماعات امام صادق ... توی فکر تسبیح تازه از مدینه برگشته ای که فاطمه داده بود بم ... توی فکر چادر خیس و چتر و خیس ِ پهن شده یه گوشه ی مجلس روضه... توی فکر حدیث کساء های پارسال ... اصلا فاطمیه برام معنی گرفته از پارسال ... ای کاش می شد توی همون لحظات خوب دفن شم.
ای کاش امسال هم مجلس عزای مادرتون دعوتم می کردین ...
پی نوشت: گویا قراره کم کم دست بردارم از "دل نوشته" نویسی.
پی نوشت دوم: انتظار هم میره که قبل دست برداشتن سطح نوشته هارو پایین نیارم گویا
فاطمیه دوم نزدیک است...