کسی ارزش نزدیک شدن را دارد که حداقل برای شبیه شدن -نزدیک شدن- تلاش کند، تغییر کند، عوض شود، نزدیک شود، شبیه شود...
پی نوشت اول: حالا چرا این ها را می نویسم؟ نپرسید... نه که ندانم، نه که نخواهم بگویم، نه ... که ترجیح می دهم مسکوت بماند بعضی چیزها. بعضی چیزها اگر به دهان آیند انگار کوچک می شوند، انگار زیر قندشکن بروند و اندازه ی تعداد کلماتی که به کار رفته خرد شوند...
پی نوشت دوم: جمله ی اول را ابتدا قشنگ تر نوشته بودم، ولی مجبور به تغییر چند کلمه شدم که زشتش کرد... نمی شد - اصلا نباید- زیبا بیان شود.
پی نوشت سوم: اصلا همین که این هارا گفتم و نوشتم دیدید چه کوچک شدند؟ همین را می گویم دیگر... حرف را نباید زد که ... فوقش باید با انگشت اشاره نشانه اش گرفت.
سلام خانوم
من هر وقط وقت کنم به وبلاگ شما سر میزنم واقا از عکسهای زیبای وبلاگتون لذت میرم اگه خواستید میتونم برای بهتر شدن وبلاگتون با هم همکاری کنیم
آدرس ایمیل من بالا هست اگه خواستید بگید
راستی قالب تون را هم عوض کنید خیلی طول میکشه لود بشه
لینک 100 قالب بلاگ اسکای را براتون میزارم همراه با پیش نمایش
http://s3.picofile.com/file/7715249672/Blogsky_Theme.zip.html
البته اگه حتی بهشون بشه اشاره کرد...
راس میگی بعضی وقتا سکوت باید بکنی تا حرفت حروم نشه.. من که میگم این واژه ها خیلی ناتوانن. ولی چه می شود کرد که آدما بعضیاشون خیلی گیر کردن تو اینها و فقط چیزایی رو می فهمن که به زبون بیاد نه حالت رو و نه حتی.. از چشمات میخونن...