سلام
خیلی وقته ننوشتم براتون.
از بچگی مامان می گفتن وقتی می خواین گریه کنین، برا امام حسین گریه کنین...
دیشب از فکر اینکه یه روز پسرم رو توی بغل بگیرم و بهش یاد بدم که پسر ِ من و همه ی پسرهای عالم باید فدای پسرهای امام حسینشون بشن، انقدر چشمم سوخت و خیس شد که نفهمیدم چجوری و کی خوابیدم...
امشبم نشستم واسه خودم روضه ی امام ِ زمانم رو می خونم...
هه
خنده دار نیس؟ خب دلت از جای دیگه پره... چشمت از جای دیگه کاسه اشک شده... چرا مارو بهونه می کنی وقت ریختنشون؟
می دونم از جای دیگه پر شده... دوس دارم برای شما خالیش کنم ولی.
می دونم ارزش نداره... ولی ما که جز همین بی ارزش ها چیزی نداریم که آقا...
نمی گم قبول کنین.... نمی گم رد نکنین ... میگم... اگه می شه .... لطفا... منت بذارین، موقع رد کردنش، یه لحظه فقط نگام کنین...