EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

آیه نور


دیشب یه جایی دیگه تحمل شنیدن یه سری چیزا که انتظارشونو نداشتم و نشنیدن یه سری چیزا که منتظر شنیدنشون بودم رو نداشتم. پاشدم اومدم توی اتاقم دراز کشیدم روی تخت، یه اسمس نوشتم که نفرستادمش، بعد سها و یایا اومدن بلندم کردن که بیا بریم. قبل برگشتن قرآنم رو باز کردم، دلم می خواست به تنها چیزی که اون لحظه مطمئن بودم پر از آرامشه پناه ببرم... فقط یه نگاه کردم آیه رو... الله نور السماوات و الارض، مثل نوره کمشکوه ...


یه ساعت بعدش بود گمونم که یه قرآن دادن دستم، توش آیه نور رو پیدا نمی کردم... گفتم سها قرآنم رو میاری؟ برام آورد و تا تهش رو خوندم:

... کمشکوه فیها مصباح، المصباح فی زجاجه، الزجاجه کانها کوکب دری یوقد من شجره مبارکه زیتونه لا شرقیه و لا غربیه، یکاد زینتها یضی و لو لم تمسسه نار، نور علی نور، یهدی الله لنوره من یشاء و یضرب الله الامثل للناس و الله بکل شیء علیم.


و تمام شب آیه ی بعدش توی ذهنم تکرار می شد: فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو و الاصال...


چرا انقدر خوبه خدا ؟



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد