EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

امام رضای سی و یکم

سلام. آمدم اذن شما را هم گرفتم و از من بودم در آمدم...


رویایی ترین اول رجب عمرم رو تجربه کردم. وقتی رسیدیم حرم همه چیز داشتم... وقتی با مامان فاطمه و مامان نسرینم توی صحن انقلابتون نشستیم و نماز صبح خوندیم... وقتی شونه ی مامان هام توی سجده ی بعد از نماز می لرزید... وقتی اومدیم کنار ضریحتون و دعا کردیم ... وقتی همش تو دلم بود که بابا سید جوادمونم اینجاس... وقتی مامان هام رو می دیدم که دارن نماز می خونن و دعا می کنن برامون... وقتی با بابا و سیدم برگشتیم... وقتی من رو نشون شما داد...   وقتی سیدم اشکش رو با جانمازم پاک کرد... وقتی حاج آقا هول هولکی ازم وکالت می گرفت... وقتی سیدم برگشته بود و ریش هاش خیس بود... این موقع ها مطمئن بودم که لیاقت هیچ کدوم ازین ها رو نداشتم و ندارم و شما مثل همیشه بهم بهترین ها رو عیدی دادین...



نظرات 3 + ارسال نظر
عسل دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 20:27 http://ubism.blogfa.com

وقتی من رو نشون شما داد......................
گریه م اومد..
زیر سایه ی حضرت باشه الهی زندگی تون..
یه جوری که لحظه به لحظه چشماتون به چشماشون باشه که همین الان الان راضین یا نه..

زخمی ام التیام میخواهم
التیام از امام میخواهم
السلام علیک یا مولا
من علیک السلام میخواهم.......................

فاطمه جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 14:15

مبارک باشه ثمین جون،انشالله که خوشبخت بشید.

سید حسین یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:06

لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده
...
بسم الله
اینجانب سید حسین، پیروزی خود را بر گاگا تبریک عرض نموده و دلتون بسوزه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد