EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

این یک ماه و اندی

امشب یهو نشستم پای هارد و فیلم های دیده شده... یک هو چشمم افتاد به بریکینگ دان 1 ...

یاد حرفای دیروزم با یکی از دوستان افتادم. یاد نصیحتایی که داشتم می کردمش...

فیلمو که دیدم فهمیدم که اصل حرفم این بود: وقتی ازدواج کن که کسی رو پیدا کنی که باهاش همه ی کارهایی که روزی به نظرت سخت می رسیدن به آسونی انجام بشن.. کسی که ارزش تغییراتی که براش می کنی رو داشته باشه... کسی که مطمئن باشی هر اتفاقی هر زمانی بخواد بیفته، مثل کوه پشتت وایساده...

و من تمام این حرف ها رو همیشه توی نگاه بلا می دیدم وقتی باباش دستش رو گرفته به سمت جمعیت می بره و داره از استرس میمیره و تا نگاهش به ادوارد میفته ی همه ی غم های عالم از یادش می ره... و همیشه به این فکر می کردم که مگه ممکنه؟ و امشب موقع دیدن فیلم می دیدم که شاید یک ماه بیشتر باشه هربار می بینمش همین حال رو دارم... امشب می دونستم که: بعله، ممکنه.

نظرات 1 + ارسال نظر
سید حسین یکشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:42

خوش به حال ادوارد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد