این روزها اسم مشهدتان که می آید چشم هایم خیس خیس می شوند...
دارد دوباره شهریور می شود... به شهریور پارسال که فکر می کنم، انگار یک خواب بود...
راه پله های اتاق فاطمه... بلیت مشهدی که برایم گرفته بودند و توی راه بود...
دو سال پشت سرهم تولدم را پیش شما بودم... دو سال پشت سرهم از شما عیدی گرفتم.
امسال حتی اول رجب هم راهم دادید... حتی اول رجب هم عیدی گرفتم...
این یک سالی که گذشت را باید سال شما اسم گذاری کنم اصلا.. سال امام رضا بود برای من.
پی نوشت: پارسال تمام روز تولدم رو مشهد بودم و به خاطرش از فاطمه، شکوفه و بهاره تشکر می کنم. ان شاءالله بتونیم جبران کنیم براشون.
خب نمیگی آدم دلش برات تنگ میشه؟دیگه روم نشد زنگ بزنم خونتون-ان شاء الله که خوب و خوشی