EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

گاها تلخی به وجودت رسوخ می کنه... دست و پات یخ می کنه، خطوط صورتت درهم می شه، وقتی همه می رن مدرسه و دانشگاه و اداره، تو هم تنها و بی حوصله می شی، تمام پنجره های خونه رو می بندی، یه جفت جوراب پشمی گرم می پوشی،زیپ ژاکتی که از دیشب تنت کرده بودی رو تا آخر می کشی بالا، روی تخت اتاقت می شینی و آدم هایی رو که توی پارک تردد می کنن می شمری و یاد 20 ساعت پیش میفتی که توی مغازه روی پله ها، جایی که گوشیت آنتن بده نشسته بودی و همین جور به گوشیت نگاه می کردی و هزار و یک، هزار و دو می شمردی .... تا برسی به شصت و ساعت گوشیت نشون بده که یک دقیقه ی دیگه هم گذشت...


قرآن بخوان.


پی نوشت: همیشه منتظر بودم این پاییز برسه. یه پاییز دو نفره...

نظرات 4 + ارسال نظر
حسین تو شنبه 6 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:27

ادبیات این پست فوق العاده است بانو
توصیفت حرف نداره
به تصویر کشیدن صحنه ها و احساست بی نظیره
شاید واسه همینه که چشام خیس شدن
قول بدیم هیچ وقت همدیگه رو منتظر نذاریم
هیچ وقت
هیچ وقت
فقط 18 روز دیگه

باران شنبه 6 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 20:34

سلام...من همون باران قدیمم، کلی سورپرایز شدم اینجا اومدم. بگذریم از اینکه جفتمون حسابی بیمعرفتیم...عروس خانوم؟؟ به به به ... جدا جدا خوشحالم.

شناس دوشنبه 8 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:36

سال
هنوزم میخونم وبلاگتو .. هر روز .... روزای بدیه این روزا برا من.. دعام کن.. خوشبخت بشین ایشالا

عسل دوشنبه 8 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 21:18 http://ubism.blogfa.com

ینی انقققققققد خوشحالم برات که نگوووووووو
برای پاییزی که بالاخره رسید
برای آرامشی که ایشالا روز به روز بیشتر بشه
برای محمدباقر که قراره فدایی تربیت بشه...
برای دلت که این روزا شاده و اصن طاقت ناراحتی شو ندارم...
برای همه چی.
...و یه دعای از ته دل:
الهی که
امام زمان
تو مجلس تون
حضور پیدا کنن
اشک دویده تو چشام.. حتما میان یقین دارم... دعوتشون کنین حتما.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد