اول سال شکوفه بهم یه سررسید داد که توش هرروز می نوشتم خلاصه ی آنچه کرده بودم رو. خیلی خوب بود. راضی بودم کاملا.
الان نمی دونم این که این سررسید رو داشتم و تقریبا تمام روزهای امسال رو می دونم چه کردم باعث شده امسال این همه زود بگذره یا چی ... ولی امسال به چشم بهم زدنی گذشت و تموم شد و رفت ...
اون روزی به شکوفه می گفتم که از امسال ناراضیم، چون وقتی تموم بشه نمی تونم بگم سال 91 فلان کار رو کردم ... ولی الان که نگاه می کنم می بینم ممکنه نتونم کاری رو نام ببرم که امسال تموم کردم ... ولی می تونم بگم که کلی تصمیم های مهم گرفتم ... کلی فکرهای جدی کردم... کلی مرزبندی برای افکارم انجام دادم ... کلی تکلیف خودم رو با زندگیم روشن کردم... کلی روی عادت هایی که داشتم و خوب نبودن کار کردم... و در نهایت یه عالمه سعی کردم زندگیم رو اصلاح کنم. اینا خودش کلی چیزه که امسال بهشون رسیدم و شاید باعث شده باشن یه سال از برنامه های مهمتر زندگیم عقب بیفتم... ولی باعث شدن که سال دیگه رو وقتی شروع می کنم، بدونم که کجا وایسادم و کجا می خوام برم و چجوری باید این مسیر رو طی کنم.
پی نوشت: این قضیه رو مدیون معصومم.
سلام.
از پارسال، چند روز مانده به اربعین شما بود که شروع شد همه چیز.
و درست یک سال طول کشید.
این خانم هایی که توی مسجد جانماز به آدم می دهند، تسبیح به آدم می دهند، جا به آدم می دهند... می شود برای زیارتتان بطلبیدشان؟
سلام.
همین محرم و صفری که اسلام را زنده نگه داشته اند، همان محرم و صفری اند که من را هم سرپا نگه داشته اند.. که اگر نبود عزای شما و فرزندانتان، که اگر نبود نگاه شما و لطف پسرانتان، مدت ها پیـــــش مرده بودم.
سلام.
دیروز صبح بارون خیلی خوبی میومد، امروزم که هوا آفتابی و خیلی هم خوبه ... گفتم بیام سلامی کنم بهتون و اینا :)
البته این رو هم در نظر داشته باشید که می خوام از امروز یه کار مهمی رو شروع کنم و اومدم که ازتون بخوام برام دعا بکنید.
وقتی دعای شما پشت آدم باشه... اون وقت هرچیزی که بشه، آدم می تونه آخرش بگه که: الخیر فی ما وقع
روز خوبی در پیش داشته باشید.