EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

سر من رای

نقیـــــ یعنی بیـــــ عیبـــــ








ادامه مطلب ...

انعام و یس و ...

 دارم برای بچه های هیئت .. دوست هام .. قرآن می خونم. برای سلامت قلبمون. برای روشنی دلمون

خشم

الان به شدت عصبانی بودم. بعد یه همچین عکسی گذاشتم جایی. اونوخت به عکسه نگاه کردم، به حال خودم فکر کردم... بعد با خودم گفتم حالا هرچقدرم که تو محق باشی و حق با تو باشه و حقت پایمال شده باشه و ... اصن فکر می کنی درسته همچین قیافه ای به خودت بگیری؟ ( حتی به صورت مجازی! ) اصن فکر می کنی پیغمبر خدا هیچ وقت همچین چهره ای داشت؟ آیا کسی خشمشون رو دید؟ بعد بیشتر فکر کردم با خودم گفتم خب مثلا یکی مثل امام علی، وقتی توی جنگ ها اونطوری کفار و مشرکین رو می کشتن و سقط می کردن و اینا... مطمئنا توی لحظه ای که اونارو می کشتن همچین صورتی هم میشده دید ازشون، بعدش بیشتر فکر کردم گفتم اولا می تونه آدم کسی رو بکشه و اینجوری نباشه قیافش.. ثانیا گیریم اصن واقعا جنگ های امام علی مث ارباب حلقه ها و اینا باشه و آدم خوبه ی داستان جلوی آدم بدا به یه چهره ی وحشتناک بدل بشه... گیریم واقعا کسی باشه که امام علی رو با همچین قیافه ای دیده باشه... بازم خیلی حرفه بین حال تویی که از دست مردم ناراحتی که چرا در حقت بی عدالتی کردن و این حرفا و علی ای که برای خدا شمشیر می کشید و برای نافرمانی خدا خشمگین می شد و اگرم کسی وسط جنگ به صورتش تف می کرد، برای اینکه یه وقت یه همچین روزی ثمینی پیدا نشه که با خودش بگه که خب علی بزرگ هم خشمگین می شد، صحنه ی جنگ رو ترک می کرد تا به ذهن کسی هم خطور نکنه که علی به خاطر بی احترامی ای که کسی در جنگ بهش کرده بود اون فرد رو کشت....

خدایا چرا همه مدل نمونه ای رو جلومون گذاشتی؟ 


یعنی کسایی بودن که اون قدر خدا براشون در اولویت بوده که حتی نمی گفتن از توهین به خداوند ناراحت می شیم و از توهین به خودمون هم! ناراحت می شیم.. که می گفتن فقط! از کسی که حرمت خدا رو بشکنه ناراحت می شیم .... خـــیلی حرفه .. به خدا خیلی حرفه ... عارفا می گن یکی شدن و ذوب در خالق  و ... ازین حرفا که زیاد می شنویم ( من قصد جسارت به ساحت عرفا ندارما ... بحثم اینه که زیاد ازشون شنیدیم فناء فی الله رو ) ولی من اونقدی ازین چیزا حالیم نیست که بتونم بنویسم. فقط یه چیز اومد توی ذهنم که خیلی هم خوب می فهممش:

خدای من چقدر راهه تا علی ...


پی نوشت: عصبانیتم به کلی فراموش شد

ولایت

دیشب تمام خواب را در راه شهرتان بودیم و رسیدیم و تمام مدت را درحال پیدا کردن وسایلم بودم و چون تمام شد، صدا زدند که قطار دیر می شود، وسایلت را جمع کن، باید برگردیم.


شما که می دانید چه دلتنگ مزارتان هستم، صدایم کنید، دست و پاها همه از شما تبعیت می کنند، می دانم که شما بیشتر از من بر آن ها ولایت دارید، صدایم کنید، پاها قبل من می دوند به سویتان.

نه که شعار باشد ها ... دیده ام که خواسته ام گناهی کنم و نگذاشته اید. دیده ام.. . دیده ام چگونه بر تمام جهان سروری می کنید.. . شما فقط صدایم کنید. سلامم را جواب دهید. برای چون منی کفایت می کند.


صدای پای باد

اتل متل باد اومد، صدای فریاد اومد

باد اومد و هو کشید، برگ درختا رو چید



معشوق

از من اگه می پرسین عشق و عاشقی کشک است.

از من اگر می پرسید عشق و عاشقی اصلا یه جور دیگس.

اوهوم

پس از من نپرسید.

وقتی بزرگ می شویم

بچه ها بزرگ می شن و آرزوهاشون رو دمبال می کنن

بچه ها بزرگ می شن و برای بچه هاشون از همون جورابایی می خرن که بچگی پای بچه ها می دیدن ولی نداشتن

بچه هاشون بزرگ می شن و برای بچه هاشون ازون جورابایی می خرن که بچه بودن و نداشتن

من به این می گم چرخه ی زندگی


ریتم این آهنگ داره دیوونم می کنه - منو می بره تو عالم راهنمایی


روزایی که تو متولد شدی و من مطمئن بودم تا آخر عمر باهات خواهم بود


جوراب

این روزها دوعدد جوراب پشمی روی هم بپوشید، حکما گرم می شوید

بی نهایت

همه چیز به بینهایت میل می کند


خنده های بچه ها به بی نهایت میل می کند

شادی روز اول مدرسه به بی نهایت میل می کند

غصه ی شب های امتحان به بی نهایت میل می کند

چروک های دست مادربزرگ به بی نهایت میل می کنن

سلول های سرطانی مغز من به بی نهایت میل می کنن

برگ های روی زمین کوچه ما به بی نهایت میل می کنن

تعداد آدم های قابل درک روی کره ی زمین به بی نهایت میل می کنن


وسعت نگاه تو به بی نهایت میل می کند

گرمای دستای تو به بی نهایت میل می کند -- البته من از دست گرم بدم میاد ها .. گفتم بدونی

سرمای کلمات من به بی نهایت میل می کند

یا عمق چشم هات

یا میزان اشتیاقت

یا میزان حماقت من

یا حجم دوست داشتنت

یا حجم خطاهای من

یا

یا مثلا جای تو توی دلم

یا جای من توی ذهنت


یا


اینا همه به بی نهایت میل میکنن

همشون


سکوت

سکوت کنید که برای دنیا و آخرتتان بهتر است

سکوت کنید که همیشه از صحبت کردن بهتر است

سکوت کنید که سکوت کلید رضایت است

کلا سکوت کنید تا راحت تر زندگی کنین

نفرین

بی خود و بی جهت عصبانی می شم بعضی وختا، بی خود و بی جهت کاری می کنم که بعدش خودمو نفرین کنم بعضی وختا و همیشه بعدش به این فکر می کنم که الان این چی کار بود که کردم


شاید اون خودی که توم نشسته دلش می خواد بهش توجه کنم، فوشش بدم، یه کاری می کنه که کاری کنم که بعدش نفرینش کنم که حس کنه که بهش توجه کردم و اینا



نفرین بر من در آن زمان که بی خود میشوم

ماتم

از خودم خجالت می کشم که رفتم و اونجا بودم و محضرشون حاضر شدم و نمردم

خجالت می کشم که از حال نرفته ام هنوز

نمی دونم چرا هنوز نفس می کشم 

این ریه های لعنتی

این دختر از خودمتشکر بی خود به درد نخور لعنتی که این تو نشسته

این دخترس که نمی ذاره بمیرم


اون روزی که افتاره بودم به جون فرش های حرم امام حسین باید جون می دادم.

باید همون جا می مردم

چرا نمردم 

چرا رفتم و مث قبل برگشتم آخه ؟

چرا من هنوز اینجام

چرا

چرا خدا می خواد بیشتر ازم امتحان بگیره ؟

می خواد همه دنیا بفهمن که من از پس حسین بر  نمیام ؟

می خواد از غصه دق کنم 

خدا می خواد دق کنم

غر چرا بزنم ؟ بهتر که بمریم اصن

بذا اگه از ماتم دق نمی کنم از غصه اش بمیرم

قبل خواب مسواک بزن

خوب گوش کن ببین چی می گم 

ظرف شستن با دندون شستن فرق داره ، آره گلم توفیر داره


ظرفو باس ناز کنی

دندونی اما تحت فشار بذار


ببین ظرفو که کفیش کرذی یه دستی سرو روش می کشی، صدای لیزلیزکش که اومد، یه بار دیگه آب زوش می کشی و تمت 

اما دندونو کفی که شد باس اذیتش کنی، هی زجرش بدی تا لثت صداش درآد، بعد دیگه حله 

عباس پور

چرا بعضی ها می خوان بعضی هارو که نمی خوان به بهشت برن، زورکی وارد بهشت کنن ؟ 


چرا بعضی ها می خوان بعضی هارو که نمی خوان به جهنم برن، به جهنم ترغیب کنن ؟ 


اصلا کی گفته بهشتی در کاره ؟ 

جهنم کدومه ؟ 


اینا دنبال چی هی تو کارای هم دخالت می کنن ؟