از من اگه می پرسین عشق و عاشقی کشک است.
از من اگر می پرسید عشق و عاشقی اصلا یه جور دیگس.
اوهوم
پس از من نپرسید.
دیر شده بود.
تمام شده بود.
رفته بود.
دیر رفتی.
دیر دیدی.
دیر شنیدی.
دیر فهمیدی.
دیر دیدی.
دیر برگشتی.
دیر دیدی.
این چشم ها را دیر باز کردی، دیر.
رفته بود.
کسی نبود.
قافله رفته بود.
پ ن : امروز رفتم و دیدم و حرص هام رو خوردم و دیدم که نبودم که ندیدم که نرفتم که
ندیدم که نبودم که نرفتم که نبودم که ندیدم که نبودم که نرفتم که ندیدم
پ ن 2 : همین که شنیدین
بچه ها بزرگ می شن و آرزوهاشون رو دمبال می کنن
بچه ها بزرگ می شن و برای بچه هاشون از همون جورابایی می خرن که بچگی پای بچه ها می دیدن ولی نداشتن
بچه هاشون بزرگ می شن و برای بچه هاشون ازون جورابایی می خرن که بچه بودن و نداشتن
من به این می گم چرخه ی زندگی
ریتم این آهنگ داره دیوونم می کنه - منو می بره تو عالم راهنمایی
روزایی که تو متولد شدی و من مطمئن بودم تا آخر عمر باهات خواهم بود
نه تو را مانده امیدی نه مرا مانده پناهی
نه صدایی
نه سکوتی
نه درنگی
نه نگاهی
خب وختی میگم ماها بچه های امام رضا هستیم، نگین نه، خب ؟
اصن نسل ما نسلین که ده برابر مامان باباهاشون مشهد رفتن و از انفوان/عنفوان کودکی با صحن های خوشگلش بزرگ شدن
اصن بدون امام رضا دل ما مگه دل می شه ؟
دلمان هوای منزل پدری را کرده است
دلمان هوای صحن رضوی را کرده است
دلمان کلا هوای شب های امام رضامان را کرده است
دلمان کلا هوای خانه ی بابامان را کرده است
دقیقا کسی نیست که بدونه چمه
دقیقا کسی نیست که بپرسه چمه
دقیقا کسی نیست که بهش بگم چمه
دقیقا کسی نیست که درک کنه چمه
دقیقا کسی نیست که اهمیت بده چمه
دقیقا کسی نیست که بخواد بدونه چمه
دقیقا کسی نیست که بفهمه چمه
دقیقا کسی نیست که گوش کنه چمه
دقیقا کسی نیست
هیچ کس
حتی هانی
حتی هانی
حتی هانی
حتی هانی
حتی هانی
حتی هانی
حتی هانی
حتی هانی
حتی هانی
حتی هانی
حتی هانی
حتی هانی
حتی هانی
حتی هانی
حتی هانی
حتی هانی
حتی هانی
حتی هانی
هانی
هانی
هاین
هانی
هانی
هانی
هانی
هانی
هانی
هانی
هانی
هانی
هانی
هانی
دیروز رفتم انقلاب
و 4 بار از 4 راه وصال رد شدم و تا خیابون فلسطین رفتم و برگشتم و 4 بار دنبال پنجره ای گشتم که شب هایی از اون پنجره خیابون انقلاب رو دیده بودم.
دیروز همه جا فرق داشت.
به عینک فروشی های خیابون فلسطین سر زدم ولی می ترسیدم از نزدیک شدن به بزرگمهر به فریمان به داریوش می ترسیدم
دیروز رفتم انقلاب
دیروز بین میدون فردوسی و میدون انقلاب چرخ می زدم
دیگه مهم نیست
تولدت مبارک
این دل درد ها به درک
این سر درد ها به درک
این سکوت ها به درک
این سرزنش ها به درک
همه چیز همه چیز همه چیز به درک
هرچیز هرچیز هرچیز به درک
تو را ولی نمی توانم به درک بفرستم
فکرم قاطی کرده این روزا
توی تراکم اتفاقاتی که مدت ها منتظرشون بودم و حالا که اومدن ... بد موقعی اومدن
و تنها کاری که ازم بر میاد اینه که بشینم و ببینم چی میشه
فکرم با دلم با منطقم با احساسم با آموخته هام با آرزوهام با واقعیت با آیندم با هیچی با هیچی با هیچی تطبیق نداره
دارم یه چیزی می شم