EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

قدرا


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن، الرحیم،و من یتق الله، یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه، ان الله بالغ امره، قد جعل الله لکل شیء قدرا..
2 و 3 طلاق - اگه درست یادم باشه

در انتظار اسفند

ازین روزها ناراضیم ... منتظرم اسفند شروع شه و یه سری چیزا عوض شه... بلکه درست شدش اوضاع

عینکم

عینکم شکست.

چند روزه بدون عینک پای کامپیوتر می شینم.

چشم دردها و سردردها دوباره شروع شدن.

امام رضای بیست و ششم

سلام.


خیلی خیلی دوستتون دارم.

دلم برای حرمتون انقده تنگه که عکسشو می بینم اشک میریزم...

ای کاش زودتر بشه بیام پیشتون همه چیزو تعریف کنم. همونجا که از اولش می شستم و تعریف می کردم.



امام خودم یازدهم


سلام.


ممنون، بابت همه چیز. همه چیز. همه چیز.


شبتون ... خوش

امام رضای بیست و پنجم


سلام امام رضا. امروز تولد پدربزرگتون بود... امروز ماها رو صدا زدین...

میشه لطفا صفیای ما رو هم صدا کنین.. وقتی می بینم منی که همین سه ماه پیش پیشتون بودم اینجوری دلم تنگتونه، وقتی به صفیا فکر می کنم که این همه مدته خونتون نیومده، دلم می گیره. اصلا هم مشهدی شدن صفیا معجزه نیست. خدا رو چه دیدین ؟ اگه شما بخواین... اگه خدا بخواد... صفیا می تونه همین فردا روبروی گنبدتون بشینه و قبل اینکه چشم من به نورش روشن بشه، چشمای صفیا با اشک شوق از دیدنش خیس بشه... میشه. می دونم که میشه.

ای کاش صداش کنین.

ای کاش ما رو هم جدی جدی صدا کرده باشین.


رحمت للعالمین


سلام


توی چهل و هشت ساعت گذشته فقط دو ساعت خوابیدم... توی بیست و چهار ساعت اخیر هم فوقش یه ساعت... چون نمیشد بخوابم. از فکر اینکه امروز چی میشه. از فکر اینکه امروز چقدر عیدی از آسمون می باره و ازین همه چی گیر من میاد ....

دیشب توی سجاده وقتی بارون شروع شد، فکرشم نمی کردم که الان همچنان آسمون این شکلی باشه.

امروز ظهر بعد نماز حس می کردم بی لیاقت ترین آدم روی کره ی زمینم و دوباره امام رضا صدام نکردن. و مثل همیشه دست به دامن نذر شدم...

عصری وقتی شکوفه گفت که بلیت ها رو گرفته ... با خودم گفتم بزرگترین عیدی دنیا رو گرفتم... میرم مشهد... با دوستام ... با خواهرم...

یه ساعت پیش وقتی رسیدم خونه و دیدم یه پیغام از طرف صفیا روی پیغام گیره، فهمیدم به جز بارون و وعده ی زیارت امام رضا، یه چیزایی هستش که می تونه کاری کنه که مثل بچه ها از شادی بالا پایین بپری. یه عیدی هایی هست که فکــــرشم نمی کردی بگیری.


ممنونم. خیلی خیـــلی. چون می دونم که چقــــــــــــــدر حقیرم و چقـــــــــــدر کم لیاقت برای حتی همین چیزهای به ظاهر کوچیک


                                                                                           برای پیغمبرم

امام خودم دهم

سلام.


فردا تولد پدرتونه. تولد پدر هممون حتی. تولد کسی که تنها به امید رحمه للعالمین بودنشه که هنوز امیدی به روز قیامت ما هست.

عیدی می خوام آقا.

ازون نگاه خوبا که چشمای آدمو خیس می کنه... ازون دست گیری ها که یه عمر حال آدمو عوض می کنه ... از همون نگاها که دیگه بقیه ی نگاه ها رو کمرنگ می کنه.

زیاد نیست بخدا... تولد کم کسی نیست که ... تولد اشرف اولاد آدمه... عیدی می خوام.

ممنونم آقا.


عیدتون مبارک، شبتون خوش


قرآن

قرآن بخوان

شهرم


العتبة العلویة المقدسة


 هربار توی اینباکسم این عبارت رو می بینم، انگاری بال در میارم ....



بهاره

دلم تنگ شده خب.

من با هیچ کدوم از دوست هام شاید اندازه ی بهاره جنگ و دعوا نکرده باشم، ولی همیشه آخرش بی نهایت دوستش داشته ام. دعواهای بهاره هم خوبن ... مثل مادرهاس بهاره. دعوات می کنه درحدی که دوست داری نباشه و دست از سرت برداره و در همون حال هم می دونی که راست میگه و حق داره و می فهمی که چرا این کار رو می کنه.


می دونم که بهاره چندین بار تاحالا خیلی خیلی از دست من دلخور شده. هربار که میرم خونشون و پارکینگشون رو می بینم یاد اون روز میفتم که چقدر از من ناراحت بود...

اینم می دونم که من هم چندین بار تاحالا خیلی از دستش دلخور شدم و توی دلم خیلی بهم برخورده و فلان و این ها.

ولی این رو هم می دونم که فرق خواهر با دوست اینه که no matter what happens خواهر آدم خواهر آدم می مونه ... با همه ی دعوا ها جنگ ها و دلخوری ها و ....

و من حس می کنم رابطم با بهاره بعد چهارسال شبیه خواهری شده. دوتا خواهر که حتی اگه توی دنیا های متفاوت و با افکار و سلیقه های متفاوت زندگی می کنن، ولی همیشه خواهرهایی می مونن که براشون خیلی مهمه که چی به سر خواهرشون میاد و چجوری سر می کنه.

می خوام بگم که همیشه هم این بیت که " مرنجان دلم را که این مرغ وحشی، ز بامی که برخواست مشکل نشیند" همیشه هم درست نیست ... بعضی بام ها هستن که هرچند بار هم که ازشون بپری، باز هم میری و روی همون بام می شینی.


دلنتنگی برای بچه های دانشکده و چهارسال تحصیل و کلاس های صفایی و حقیقی و خرسند و .... و بوفه ها و نمایشگاه ها و ... رو بذارین کنار. این که میگم دلم برای بهاره تنگ شده یعنی دلم برای همراه لحظه به لحظه ی  18 سالگی تا 22 سالگیم تنگ شده. این چهارسال چهارسال مهمی از زندگیم بودن. همراهشونم آدم مهمیه توی زندگیم.


پی نوشت اول: امروز دلم برای مامان بهاره انقده تنگ شده بود که یهو تا دیدمشون گفتم میشه بوستون کنم؟

پی نوشت دوم: منتظرم عید بشه با بهاره بشینیم پروژه بنویسیم :))) :دی


امام خودم نهم

سلام.

شهادت پدرتونه... صدقه می ذارم دلتون آروم شه...


مادر

یا زهرا

فاستجبنا له

و ذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه،

فنادی فی الظلمات ان لا اله الا انت ... سبحانک انی کنت من الظالمین..

فاستجبنا له و نجیناه من الغم و کذلک ننجی المومنین...


لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین

لا اله الا انت سبحانک انی کنت من المستغفرین

لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الموحدین

لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الخائفین

لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الوجلین

لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الراجین

لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الراغبین

لا اله الا انت سبحانک انی کنت من المهللین

لا اله الا انت سبحانک انی کنت من السائلین

لا اله الا انت سبحانک انی کنت من المسبحین

لا اله الا انت سبحانک انی کنت من المکبرین

لا اله الا انت سبحانک انت ربی و رب آبائی الاولین...


چقدر اینجای دعای عرفه رو دوست دارم ... چقدر هربار که این ها رو می گم امید دارم که بعدش ندا بیاد که فاستجبنا له و نجینــــاه من الغم ....

و چقدر فرقه بین گفتن این جمله ها هرشب از زبون من با گفته شدنشون از زبون حضرت یونس توی شکم نهنگ با گفته شدنس از زبون امام حسین، توی صحرای عرفات ...



پی نوشت: یه استجابت دیگه هم هستش که خیلی دوستش دارم:

                               و زکریا اذ نادى‏ ربه رب لا تذرنى‏ فردا و انت خیر الوارثین

                                                           فاستجبنــــا له ..... و وهبنا له یحیــــى‏


پی نوشت بعدی: یه بار دیگه هم شبیه این ها رو نوشته بودم. می دونم تکراری حرف هام .. بذارین پای این که هنوز شاید این ندا نیومده و هنوز منتظرم ...


استعینوا

و استعینوا بالصبر و الصلاه و انها لکبیره الا علی الخاشعین ...

و 108 آیه ی بعد دوباره ...

یا ایها الذین آمنوا استعینوا بالصبر والصلاه ان الله مع الصابرین.

صبر و نماز.


پی نوشت: و بعدش:

ولنبلونکم بشیء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشر الصابرین...

الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله وانا الیه راجعون

اولیک علیهم صلوات من ربهم ورحمه واولیک هم المهتدون