EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

EspOir

کافی است تنها یک سحر بیدار بمانید

11 مهر

دیروز رفتم انقلاب

و 4 بار از 4 راه وصال رد شدم و تا خیابون فلسطین رفتم و برگشتم و 4 بار دنبال پنجره ای گشتم که شب هایی از اون پنجره خیابون انقلاب رو دیده بودم.


دیروز همه جا فرق داشت.

به عینک فروشی های خیابون فلسطین سر زدم ولی می ترسیدم از نزدیک شدن به بزرگمهر به فریمان به داریوش می ترسیدم

دیروز رفتم انقلاب

دیروز بین میدون فردوسی و میدون انقلاب چرخ می زدم

دیگه مهم نیست


تولدت مبارک

حسرت

وقتی خودت همیشه بین خودت و دوستت فاصله گذاشتی تا هرگز روزمرگی حرفای دوستای خیلی نزدیک، مانع از داشتن چنین دوستی که با یک کلمه تو رو از تمام روزمرگی ها دور می کنه نشه


و حالا چقد دوست دارم بشکنم این فاصله ی لعنتی رو که بینمون افتاده


جاده ی شک به یقین عشق تو شد

از من تازه مسلمان بگذر

بگذر

بگذر از سر پیمان

بگذر

تنها صداست

تنها خداست که می ماند

تنها خداست که می ماند

که می تواند

که دارد

که می دهد



صدا بی صدا

صدا به صدا نمی رسد


I dont really wanna hear about that

وختایی هست تو زندگی که اتفاقایی میفتن که دیگه نمی خوایم دربارشون حرف بزنیم می دونین چرا خیلی وخته کم می نویسم توی وبلاگم ؟ چون جایی رو پیدا کردم که می شه توش تخلیه شد و با آدم هایی بود که هیچ اهمیتی نمی دن تو کی هستی و چی هستی، حرفت رو می خونن و نظر می دن! و حتی تر !! خیلی وختا نظر نمی دن


what I've learned ? I have learned that the only

thing that matters is you yourself and no one ever cares what doses happen to you, and believe me, that's how things should have been from the beginning. you know what ? I do finally know that I am a grownup girl who could be named as a lady who could be trusted and loved. I really Do.

ترکیدن بغض هم مسئله ایست

با تقسیم روزهای زندگی به روز های خوب، روز های بد، و روزهای به زور به پایان رسیده، امروز رو روزی اعلام می کنم که هیچ کدوم از این خصوصیات رو نداشت


اینجا همیشه پاییز است

هرگز نفهمیدم سرمای زمستون رو که همه وجودت رو فرا می گیره و تا مغز استخوانات درد می گیره و احساس سرما و تنهایی به تک تک سلولات روسوخ می کنه رو ترجیح می دم

یا گرمای تابستونو که چنان تو کلت فرو می ره که جدی جدی حس می کنی مغزت داره قل قل می کنه و دیگه کار نمی کنه و از گرما نفست بند می اد


ولی همیشه دانسته ام که چیزی مثل حال و هوای بهار همیشه منو سرحال میاره تا 3 ماه فراموش کنم زندگی بدون اون چجوری می تونه باشه و تخت گاز جلو برم


و همیشه تر دانسته ام همیشه از اواخر تابستون ( از بعد تولدم دقیقا ) منتظرم بارونای پاییزی برسن و پاییزی شرو شه که هر لحظش یاد آور نبودنش هست


پاییزا همش می ترسم فردا بشه و به پایان پاییز نزدیک تر شیم

اپروو

نمی گذرم - از اونی که منو از وبلاگ خودم - خونه ی خودم آواره کرد نمی گذرم

ای کاش وبلاگ رو می شد پرایوت کرد فقط کسایی که  approve می شن بتونن مطالبت رو بخونن - شیت یا مثلا می شد بعضیا رو که بلاک کرد و برای بقیه آزاد گذاشتش - خلاصه که دلم تنگ بزوآن خودمه - دوسش دارم داشتم و خواهم داشت

مرگ

پسرک رفته بود روی اعصاب مامانش! کفش خواهرش رو می خواست، به هر قیمتی که باشه

جیغ زد فریاد زد، به نشانه اعتراض یکی از مجسمه های مامانش رو شیکوند، با کفش کثیف روی فرش ها راه رفت، هرکاری که از دستش بر میومد انجام داد تا آخر مامانه به ستوه اومد و کفش خواهرشو بهش داد و گفت: بیا بگیر ببینم می خوای چی کارش کنی!


یک بسته داد دست دختربچه و گفت: این رو برای تو آوردم، دختربچه تشکر کرد بسته رو باز کرد، کلی ذوق زده شد و سریع کفش ها رو پاش کرد، مث شاهزاده ها راه می رفت و دور خودش می چرخید و با کفش ها می رقصید.


پسرک محو پاهای دخترک شده بود، همونی شده بود که می خواست. مطمئن بود مامانش هم اگه این هارو میدید هرگز با دادن کفشایی که 2 سال بود کسی بهشون دست نزده بود اینقد مخالفت نمی کرد.


مامان پسربچه توی خونه نشسته بود و گریه می کرد، توی این دو سال هربار توی اتاق دخترش رفته بود همین حال رو پیدا کرده بود.

سوغاتی نجف و کربلا

از نجف برای خودم کفن خریدم که سوغاتیم باشه 

از کربلا چیزی نخریدم اما خدا بهم سوغاتی داد 


سبحان الله، الحمد لالله، لا اله الا الله، الله اکبر


سبحان الله، الحمد لالله، لا اله الا الله، الله اکبر


سبحان الله، الحمد لالله، لا اله الا الله، الله اکبر


سبحان الله، الحمد لالله، لا اله الا الله، الله اکبر


سبحان الله، الحمد لالله، لا اله الا الله، الله اکبر


سبحان الله، الحمد لالله، لا اله الا الله، الله اکبر

سبحان الله، الحمد لالله، لا اله الا الله، الله اکبر

سبحان الله، الحمد لالله، لا اله الا الله، الله اکبر

سبحان الله، الحمد لالله، لا اله الا الله، الله اکبر

سبحان الله، الحمد لالله، لا اله الا الله، الله اکبر

سبحان الله، الحمد لالله، لا اله الا الله، الله اکبر

سبحان الله، الحمد لالله، لا اله الا الله، الله اکبر


سبحان الله


                الحمد لالله


لا اله الا الله


                                          الله اکبر



به تعداد نماز های بعد از کربلا

به تعداد تسبیحات اربعه بعد از کربلا

به تعداد قدم های بین حرم حسین و عباس

به اندازه همشون نیاز دارم که دستمو بگیری خدا

بیزی

دوست دارم بنویسم ولی اصلا وقتش نیست // بسیار شلوغ هستم 

UnBreak My Heart

من که نه تا حالا شکست عشقی خوردم و نه عاشق آدم مجسمی شدم، پس چرا وختی اینا این آهنگارو می خونن اینقده رابطه برقرار می کنم ؟

Don’t leave me own in this rain

من رو تو این بارون با خودم ول نکن

Come back and bring back the simle

برگرد و لبخند رو به من برگردون

I need your arms, to hold me now

من بازوهات رو می خوام تا الان من رو تو آغوش بگیرن

Unbreak my heart, say love me again

خوب الان اینجا چجوری ترجمه کنم ؟ break  می شه شیکستن، unbreak  می شه بازگردوندن شیکسته به حالت قبلیش

قلب شیکسته منو به حالت قبلش برگردون

Undo this hurt you caused  when you walked out the door and walked out my life

 

این اذیتی که منو کردی( وقتی از در رفتی بیرون و از زندگیم خارج شدی) ، پاک کن

Take back that said word goodbye

اون خداحافظی که کردی رو پس بگیر

خلاصه که دوباره این آهنگو گوش دادم بعد مدت ها

پ ن : دوستانی که به زبون های فرنگی آشنایی دارن منوو ببخشن که ترجمه بی خود کردم :دی

خوابم میاد

خوب دیگه اینجوری می شه که ما می شیم اینی که هستیم


به صورت کاملا عجیبی اگه همه ی اتفاقات افتاده در طول تاریخ بشر رو 

- از عجیب غریب ترین چیزا و معجزات بگیر تا برسی به سرما زده شدن یه مورچه تو خیابونای سوئد-

کنار هم بذاری، به صورت عجیب غریبی می بینی حاصلش می شه اینی که اینجا نشسته.

بعد ازون باحالتر اینه که الان همه ی اینا می شه مقدمه ی چیزای دیگه. بعد حالا اگه وجود بعد زمان رو برای چند لحظه حذف کنیم می فهمیم که اینا همه شون یه جان، یه چیزن، جدا نیستن، لازم و ملزومن ... خدای من   عجب جیزی می شه ها



پازل کافه شب ون گوک

چند تا چیز لذت های فرا رایانه ای دارن 

یکی شون تایپ سریعه !

یکی شون چک کردن گودر قبل صبحانه ی جمعه - که بعضا می شه قبل ناهار - 

یکی دیگه شون تموم شدن پروژس  حتی اگه پر غلط باشه


اما یکی شون پیدا کردن لینک فیلم های بچه گیه


اشک ها و لبخند هارو که دوباره می دیدم، همه اش تو فکر این بودم که تو ذهن من چرا این خانومه اینقده بهتر بود؟ چرا اینقده زش شده ؟ چرا این بچه ها ازونی که من فک می کردم کوچیک ترن ؟ 


گل سر فرقش با کش سر توی اینه که با گل نمی شه رانندگی کرد یا ردیف آخر کلاس نشست، ولی با کش می شه


فرق منی که یه عمر چادر سرم کردم با دختری که تازه چادری شده اینه که همه تو فامیل اونو تحسین می کنن، ولی ما اگه دو مین چادرمون کج شه چپ چپ نگامون می کنن




چرا پازله تموم نمی شه بزنم به دیوار اتاق ؟