-
آخرین روزهای 91
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1391 16:53
این روزها از خواب که پامیشی شروع می کنی به دویدن و تا شب می دویی و آخرشم به نصف کارهایی که داشتی نمی رسی. دیروز ختم مامان فروغ ِ ریحانه اینا بود. از دیروز تاحالا توی این فکرم که نکنه یه روزی من هم صاحب عزا بشم... الان باید کمد کتاب هام رو بریزم بیرون و حالش رو ندارم. خدایا قوتی بده. فکر نکم دیگه به شیرینی پزی برسم....
-
امام حسین سیزدهم
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1391 15:21
سلام. قبلاتر ها، تولد خواهرتان که می رسید، دوست های مامان برایم کادو می گرفتند... ولی اول دبستان که بودیم، به همه ی "زینب" ها عیدی دادند و من اعتراض داشتم که من هم زینب هستم خب، چرا به من عیدی ندادند؟ مامان شب توضیح دادند که تو فقط زینب منی، زینب بقیه نیستی که از بقیه عیدی بگیری... حالا فرضا من اصلا زینبِ...
-
آخرین سحرها 2
شنبه 26 اسفندماه سال 1391 05:05
توی دنیا هیــــچ چیز رو با پنجره ی رو به مسجد اتاقم توی وقت سحر عوض نمی کنم ... هـــــــــیچ چیز رو...
-
تحیت
شنبه 26 اسفندماه سال 1391 00:59
یکی از کارهایی که دوست دارم انجام دادنشون رو نماز تحیت خوندن هستش توی مسجدهای جدید ... امشب یه مسجد جدید رفتم، ولی یادم رفت نماز تحیتش رو بخونم.
-
امام خودم دوازدهم
دوشنبه 21 اسفندماه سال 1391 23:52
امشب که از تلویزیون جامعه کبیره پخش میشد، دلم یک جایی بین مسجد گوهرشاد و رواق های پایین پا، یک جایی بین زن های ایرانی دست و پا گم کرده پشت نرده های بقیع، جایی بین ضریح سیدالشهدا و مدفن 72 یارش، جایی بین حرم برادر رحمت للعالمین و بحرالنجف، جایی بین کوچه های تنگ و تاریک کاظمین حتی پرپر می زد... خدا رو نمی دونم چجوری شکر...
-
آخرین سحرها
جمعه 18 اسفندماه سال 1391 05:09
بعضی سحرها ناخودآگاه دوست داشتنی تر اند. بعضی وقت ها می بینی چندین دقیقه می گذرد و همین طور از پنجره به مسجد نگاه می کنی و آرزو می کنی اذان نشود ... آرزو می کنی این دقایق انتظار برای اذان به بی نهایت میل کند اصلا. بعضی سحرها انقدر فکر و نقشه و خیال و آرزو و حاجت و دعا در ذهن داری که توی همین بی نهایتی که تا اذان مانده...
-
مریم
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1391 18:09
سر ظرف شویی بودم و طبق معمول ام پی تری توی گوشم بود، که رسید به سوره ی مریم. چند وقتی می شد که گوشش نداده بودم. پی نوشت: شاید باید به اینجایی برسی که بگی ای کاش مرده بودم یا فراموش شده بودم و به این روز نمی افتادم که بعد در جوابت ندا بیاد که از چی ناراحتی مریمم ؟ خدا داری ... خدای تو ( اصلا این ضمیر ملکی ای که به رب...
-
عکس
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 10:52
اون روزی شکوفه گفت سه ساله با هم دوستیم یه عکس دوتایی نداریم ... امروز رفتم کل آرشیو عکس هام رو دوره کردم دیدم نه با شکوفه عکس دونفره دارم نه با صفیا... با خودم گفتم در اولین فرصت باید با شکوفه یه عکس بندازم، و رفتم توی این فکر که روزی که بخوام با صفیا عکس دونفره بندازم چند سالمونه ... پی نوشت: ولی عکس قشنگ با جفتشون...
-
اتاق شکوفه
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 23:03
غمت در نهانخانه دل نشیند // بنازی که لیلی به محمل نشیند به دنبال محمل سبکتر قدم زن // مبادا غباری به محمل نشیند به پا گر خلد خار، آسان بر آرم // چه سازم به خاری که بر دل نشیند به دنبال محمل چنان زار گریم // که از گریه ام ناقه در گل نشیند خوشا کاروانی که شب را ه طی کرد // دم صبح اول به منزل نشیند
-
این روزها
چهارشنبه 9 اسفندماه سال 1391 21:28
این روزها نمی دانم از زیادی فکر است یا از کمبود ایده که حرفی برای زدن ندارم. خوب گوش هایم را باز کرده ام و با تمام قوا می شنوم. کم حرف شده ام و بیشتر نگاه می کنم. انگار یک هو تمام موتورهای مغزم را روی جمع کردن اطلاعات تنظیم کرده باشم. پی نوشت: انتخاب کردن کار سختی است.
-
امام رضای بیست و هشتم
سهشنبه 1 اسفندماه سال 1391 23:38
سلام یک شنبه قبل از اذان ظهر بود، دقیقا وقتی اومدم برای بار آخر سلام بدم بهتون... که یک هو یادم افتاد که چقـــــدر در سخت ترین روزهای زندگیم هوام رو داشتین. دقیقا وقتی داشتن درهای دور ضریحتون رو می بستن بود که یادم افتاد که همین چندماهی که بیشتر از همیشه تصمیم های سخت باید می گرفتم و احتیاج به پشتوانه ی پدری مثل شما...
-
امام رضای بیست و هفتم
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 22:05
سلام. اون بار که با بچه های تزکیه مشهد رفتم، طاهره میگفت که محیا همیشه می گه که توی راه زیرلب صلوات بفرستید دلتون آماده بشه. از بعد کربلا هم که دیگه همیشه وقتی به سمت حرمتون میام زیرلب تکرار می کنم الله اکبر و لا اله الا الله و الحمد لله و سبحان الله... پی نوشت اول: بسم اللّه و باللّه و الى اللّه و الى ابنِ رسول اللّه...
-
حق نماز
پنجشنبه 19 بهمنماه سال 1391 13:02
ده ها بار شنیدم که وقتی می خوان نمازخون بکنن مردم رو، می گن که مگه روزی چقدر از وقتتون رو میگیره ؟ فوقش 20 دقیقه الی نیم ساعت ... خب شما که روزی یه ساعت برای چک کردن ایمیل هاتون وقت می ذارین، روزی چند ساعت پای تلویزیونید .... خب روزی 30 دقیقه هم واسه خدا وقت بذارین و بخونین و تموم شه بره دیگه .... ولی این حق نماز نیست...
-
امام حسین دوازدهم ( تربت )
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1391 18:15
سلام. بعضی وقتا بعد نماز که سرمون رو می ذاریم روی تربت شما، اون وقتایی که دلمون خیلی گرفتس و چشمامون ترببتون رو خیس می کنه، نفس عمیق می کشیم، بوی تربتتون می پیچه توی سرمون، بعد مست می شیم... بعد نفس بعدی دم رو بیشتر طولش می دیم تا بیشتر بوی تربت توی مشاممون بمونه و بعد نفس بعدی و بعدم نفس بعدی و بعدی و بعدی ...
-
As if
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1391 11:49
Let's live As if none of these had happened ... As if we were still there ... As if we were still ourselves ... As if nothing ever mattered ...
-
قدرا
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1391 23:17
اعوذ بالله من الشیط ان الرجیم، بسم الله الرحمن، ا لرحیم، و من یتق الله، یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه، ان الله بالغ امره، قد جعل الله لکل شیء قدرا.. 2 و 3 ط لاق - اگه درست یادم باشه
-
در انتظار اسفند
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1391 13:36
ازین روزها ناراضیم ... منتظرم اسفند شروع شه و یه سری چیزا عوض شه... بلکه درست شدش اوضاع
-
عینکم
شنبه 14 بهمنماه سال 1391 23:53
عینکم شکست. چند روزه بدون عینک پای کامپیوتر می شینم. چشم دردها و سردردها دوباره شروع شدن.
-
امام رضای بیست و ششم
جمعه 13 بهمنماه سال 1391 23:32
سلام. خیلی خیلی دوستتون دارم. دلم برای حرمتون انقده تنگه که عکسشو می بینم اشک میریزم... ای کاش زودتر بشه بیام پیشتون همه چیزو تعریف کنم. همونجا که از اولش می شستم و تعریف می کردم.
-
امام خودم یازدهم
جمعه 13 بهمنماه سال 1391 23:28
سلام. ممنون، بابت همه چیز. همه چیز. همه چیز. شبتون ... خوش
-
امام رضای بیست و پنجم
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1391 00:19
سلام امام رضا. امروز تولد پدربزرگتون بود... امروز ماها رو صدا زدین... میشه لطفا صفیای ما رو هم صدا کنین.. وقتی می بینم منی که همین سه ماه پیش پیشتون بودم اینجوری دلم تنگتونه، وقتی به صفیا فکر می کنم که این همه مدته خونتون نیومده، دلم می گیره. اصلا هم مشهدی شدن صفیا معجزه نیست. خدا رو چه دیدین ؟ اگه شما بخواین... اگه...
-
رحمت للعالمین
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1391 00:18
سلام توی چهل و هشت ساعت گذشته فقط دو ساعت خوابیدم... توی بیست و چهار ساعت اخیر هم فوقش یه ساعت... چون نمیشد بخوابم. از فکر اینکه امروز چی میشه. از فکر اینکه امروز چقدر عیدی از آسمون می باره و ازین همه چی گیر من میاد .... دیشب توی سجاده وقتی بارون شروع شد، فکرشم نمی کردم که الان همچنان آسمون این شکلی باشه. امروز ظهر...
-
امام خودم دهم
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1391 19:19
سلام. فردا تولد پدرتونه. تولد پدر هممون حتی. تولد کسی که تنها به امید رحمه للعالمین بودنشه که هنوز امیدی به روز قیامت ما هست. عیدی می خوام آقا. ازون نگاه خوبا که چشمای آدمو خیس می کنه... ازون دست گیری ها که یه عمر حال آدمو عوض می کنه ... از همون نگاها که دیگه بقیه ی نگاه ها رو کمرنگ می کنه. زیاد نیست بخدا... تولد کم...
-
قرآن
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1391 12:14
قرآن بخوان
-
شهرم
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1391 13:32
العتبة العلویة المقدسة هربار توی اینباکسم این عبارت رو می بینم، انگاری بال در میارم ....
-
بهاره
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 19:59
دلم تنگ شده خب. من با هیچ کدوم از دوست هام شاید اندازه ی بهاره جنگ و دعوا نکرده باشم، ولی همیشه آخرش بی نهایت دوستش داشته ام. دعواهای بهاره هم خوبن ... مثل مادرهاس بهاره. دعوات می کنه درحدی که دوست داری نباشه و دست از سرت برداره و در همون حال هم می دونی که راست میگه و حق داره و می فهمی که چرا این کار رو می کنه. می...
-
امام خودم نهم
شنبه 30 دیماه سال 1391 22:16
سلام. شهادت پدرتونه... صدقه می ذارم دلتون آروم شه...
-
مادر
چهارشنبه 27 دیماه سال 1391 16:57
یا زهرا
-
فاستجبنا له
سهشنبه 26 دیماه سال 1391 18:04
و ذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه، فنادی فی الظلمات ان لا اله الا انت ... سبحانک انی کنت من الظالمین.. فاستجبنا له و نجیناه من الغم و کذلک ننجی المومنین... لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین لا اله الا انت سبحانک انی کنت من المستغفرین لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الموحدین لا اله الا انت سبحانک...
-
استعینوا
سهشنبه 26 دیماه سال 1391 06:14
و استعینوا بالصبر و الصلاه و انها لکبیره الا علی الخاشعین ... و 108 آیه ی بعد دوباره ... یا ایها الذین آمنوا استعینوا بالصبر والصلاه ان الله مع الصابرین. صبر و نماز. پی نوشت: و بعدش: ولنبلونکم بشیء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشر الصابرین... الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله وانا الیه راجعون...